بازی شک کردن و بازی باور کردن: تحلیلی از امر عقلانی

اما جامعه‌ی سخن‌ور به طور مداوم این سستی را محدود می‌کند. وقتی یک شخص چیزی را از مجموعه‌ای کلمات منظور دارد که جامعه‌ی سخن‌ور آن را نمی‌شنود، فرد کم‌کم به این سمت متمایل می‌شود که تسیلم شود و آن معانی را از آن کلمات منظور نداشته باشد: یعنی وقتی که آنها از سمت خودشان چیزی نمی‌سازند، یا ساختن آنچه او در سمت خودش می‌سازد متوقف می‌شود یا ساختنش تنها به صورت ناخودآگاه باقی می‌ماند. در هر دو حالت، دیگر فرد [آگاهانه] آن چیزها را معنای آن کلمات به شمار نمی‌آورد. به شکلی مشابه وقتی شنونده چیزی را در قالب مجموعه‌ای کلمات می‌شنود که جامعه‌ی سخنور منظور ندارد، تسلیم می‌شود و شنیدن آن کلمات را، یا آگاه بودن از این که آن معانی را برای آن کلمات دارند، متوقف می‌کند. (استثناهای این فرآیند جالب توجه هستند. وقتی شنونده‌هایی هستند که خیلی مشتاق هستند بدانند چه چیزی در ذهن دیگری است، کسی مانند یک کودک خیلی عزیز یا بلیکِ شاعر، یاد می‌گیرند که کلمات او را تفسیر کنند حتی اگر مانند یک رویابین حرف بزند. اگر گفته‌هایی به اندازه‌ی کافی با اهمیت و مراقبت لازم وجود داشته باشد، رمزگشایی می‌تواند اتفاق بیفتد.)

تاریخ معنا در یک زبان، تاریخ این جنگ قدرت بین ویژگی‌های رویاگون و ویژگی‌های ریاضی‌گون است. قوانین ساخت معنا هنگامی که گوینده شخصی قدرتمند است و مردم را وامی‌دارد که در یک گفته، چیزی را که هرگز قبلا نشنیده‌اند «بشنوند»، عوض می‌شود. شنونده هم می‌تواند به همین طریق قدرتمند باشد (به عبارت دیگر، جابجاکننده‌ای باشد که خود در جای خود ثابت است) و مردم را وادارد آن چیزی را در گفته‌ی خود «منظور داشته باشند» که هرگز پیش از این نداشته‌اند. در حالی که از طرف دیگر، وقتی جامعه آنِ خودش را حفظ می‌کند، معانی تغییر نمی‌کنند. هامپتی دامپتی این موضوع را این‌چنین بیان می‌کند:

آلیس در مخالفت با او گفت: «اما معنی شکوه، ادعایی قشنگ و کوبنده نیست.»
هامپتی دامپتی با لحنی نسبتا تحقیرآمیز گفت: «وقتی من کلمه‌ای را استفاده می‌کنم، آن معنایی را می‌دهد که من انتخاب کرده‌ام بدهم. نه کمتر نه بیشتر.»
آلیس گفت: «سوال این است که آیا تو می‌توانی کلمات را واداری معانی مختلفی بدهند؟»
هامپتی دامپتی گفت: «سوال این است که چه کسی قرار است ارباب باشد، همین و بس.»

البته این تصویری بیش از حد ساده‌سازی شده است، چون برای هر فرد، ترکیبی از جوامع سخن‌ور متعدد وجود دارد. در انتهای این زنجیره، بزرگ‌ترین آنهاست: همه‌ی سخنوران آن زبان. زیرمجموعه‌های کوچک‌تر در میانه‌ی این جنگ قدرت هستند. این زیرمجموعه‌ها از یک طرف نیرویی تثبیت‌کننده بر تمایل فرد به شناوری رویاگون معنا وارد می‌کنند. از طرف دیگر، قدرت تثبیت‌کننده‌ی جامعه‌ی سخن‌ور بزرگ‌تر را ندارند؛ یعنی من قوانین معناسازی دوستانم را زودتر از جامعه‌ای بزرگ‌تر می توانم عوض کنم. بنابراین جوامع کوچک‌تر تبدیل به نیروهایی برای شناور کردن جوامع بزرگ‌تر می‌شوند.

این مدل نشان می‌دهد که معنا در زبان روزمره از تبادلاتی ظریف و منعطف بین افراد حاضر در جوامع زبانی‌ای که با هم در ارتباط هستند، تشکیل شده است. افرادِ هر طرف به ساختن این تبادلات با فرض این که افراد در طرف‌های دیگر از همان قوانین و توافقات پیروی می‌کنند، ادامه می‌دهند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *