سوال این است که حالا این قوانین معناسازی چطور در زبان روزمره عمل میکنند. معنا در زبان روزمره –برای مثال در انگلیسی- جایی در میان طیفی است که یک سر آن معنا در رویا، و سر دیگرش معنا در ریاضی است.
تفسیر رویاها سخت است، اما ذات موقعیت معنایی ساده است چون مخاطبی وجود ندارد. در رویا تنها گفتن هست و شنیدنی نیست: رویا برای رویا، نه رویا برای تفسیر. بنابراین با وجود اینکه رویا یا تصاویر رویایی معنای مشخصی دارند، میتوانند هم هر معنایی بدهند. آنها همان معنایی را دارند که صاحب رویا در آن ساخته است. قوانین رویابینی از این قرارند: بگذارید هر چیزی هر معنایی بدهد. (میتوانیم فخیمتر صحبت کنیم و بگوییم قوانین معناسازی برای رویا، قوانین شباهت و تداعی معانی است. اما تا حدودی میتوان گفت هر چیزی به نحوی به هر چیز دیگر شباهت دارد و هر چیزی میتواند هر چیز دیگر را تداعی کند. بنابراین هر چیزی میتواند هر معنایی بدهد.) اگر ما خواب یک تفنگ یا یک منگنه را ببینیم، ممکن است موضوع یک عضو جنسی باشد اما ممکن هم هست این طور نباشد. همچنین ممکن است خوابی دربارهی یک عضو جنسی با هر تصویری جایگزین آن ببینیم. در رویا، هرگز ممکن نیست اشتباه کنید.
در سر دیگر طیف، زبانی مانند زبان ریاضیات را داریم. اینجا کسانی قبلا زحمت این را کشیدهاند که قوانین معناسازی را در قالب نشانههایی مشخص کنند. هر چیزی میتواند تنها آن معنایی را بدهد که این قوانینِ بهرسمیت شناختهشده اجازه میدهند.در ریاضی، اشتباه وجود دارد و ادعاهایی دربارهی این که هر چیزی چه معنایی دارد یا اینکه اشتباهی وجود دارد یا نه، میتواند بدون شک و ابهام مشخص شود. (البته احتمالا استثناهایی در حوزههای پژوهشی ریاضیات پیشرفته وجود دارد.)
معنا در زبان روزمره جایی در میانه است. هم از طریق نیروهای همزمانی که میکوشند شناور و رویاگون نگاهش دارند کشیده میشود، و هم مانند ریاضی ثابت است.
یک کاربر زبان روزمره همچون کسی است که رویایی میبیند. او آماده است که هر معنای قدیمیای را به هر کلمهی قدیمی بچسباند. هر کسی همان مقدار تداعی وابسته به یک کلمه دارد که به یک تصویر. بنابراین، تا جایی که شخص میتواند بداند، هر کلمه میتواند و حتی کاملا محتمل است که هر معنایی بگیرد.
برای ترسیم این شناوری رویاگون زبان روزمره، توجه کنید که کلمات در طول زمان و در حالی که از رشتهکوهها میگذرند، در نهایت واقعا به اینجا میرسند که هر چیزی هر معنایی بدهد. down قبلا در زبان انگلیسی معنای hill (dune) میداد، اما چون مردم خیلیوقتها میگفتند down hill (off-dune) و بعد از روی تنبلی adown گفتند، در نهایت hill معنای down گرفت. گفته شده زبانشناسی مطالعهای است که در آن حروف صدادار خیلی کماهمیت و حروف صدادار تقریبا بیاهمیت شمرده میشوند. هر کلمه میتواند معنایش را به تقریبا هر چیزی عوض کند.
اما نیروی ریاضیگونی که طالب نظم است هم به همان اندازه قدرتمند است. این به آن معنی است که هرچند کلمات در زبان روزمره میتوانند هر معنایی بدهند، در واقع تنها آن معنایی را میدهند که جامعهی سخنور در آن زمان به آن اجازه میدهد. اما بر خلاف ریاضیات، این توافقات به روشنی بیان نشدهاند و مورد قبول عام قرار نگرفتهاند. این یعنی قوانین ما برای ساخت معنا در کلمات، ناگفته و نانوشتهاند؛ با انجام دادن یاد گرفته میشوند، با گوش دادن به دیگران، و حتی با گوش دادن به خودمان. مثل بازیهایی که در یک مهمانی ناچار میشوید حتی قبل از اینکه قوانین را دقیقا بدانید واردشان شوید؛ بخشی از لذت ماجرا در این است که میبینید دارید قوانین را دنبال میکنید و به این ترتیب میفهمید که آنها را یاد گرفتهاید. وقتی قوانین را یاد میگیرید میتوانید بازی کنید، میتوانید پیامهایی بین خودتان و دیگرانی که قوانین را میدانند ردوبدل کنید. قوانین زبانی میتوانند در لغتنامهها نوشته شوند اما لغتنامه تنها سندی از قوانین دیروز است، و قوانین امروز ممکن است به نوعی متفاوت باشند. لغتنامهها همچنین همهی معناهایی را که گویندهها از طریق کلمات به یکدیگر مخابره میکنند، در بر ندارند.
این تناوب بین ویژگیهای رویاگون و ویژگیهای ریاضی در زبان روزمره بسیار مهم است: احساس نزاعی دائمی. فرد مایل است به کلمات اجازه دهد هر معنایی بگیرند، همانطور که به رویاها اجازه میدهد هر معنایی داشته باشند. نه چون سرکش و بدذات است، بلکه به سادگی به این دلیل که موجودی است سازندهی معنا که نمیتواند از ساختن معناهای جدید برای هر چیزی که با آن روبرو میشود خودداری کند.