حقیقت معانی و کلمات
در این بخش دوست دارم نشان بدهم وقتی کسی می گوید این مجموعه کلمات فلان معنی را می دهد، یا درست میگوید یا اشتباه می کند. حرفش حقیقت دارد یا کذب است. (البته یک موقعیت مرزی هم هست که توضیح خواهم داد.)
توصیف من از معنی، بر مبنای آن چیزی است که آدمها واقعا موقع حرف زدن یا نوشتن انجامش میدهند. وقتی افراد به شکلی موفقیتآمیز با هم صحبت میکنند و یا به یکدیگر مینویسند، به نظر میرسد نوعی از انتقال معنا اتفاق افتاده است: گوینده معنایی را در کلمات میگذارد و شنونده آن را از سمت دیگر دریافت میکند. از نظرگاهی گستردهتر، مصنفانه است بگوییم: شنونده در نهایت آن چیزی را که گوینده میخواست، میفهمد. در نتیجه چیزی را میداند که قبل از آن نمیدانست؛ یعنی این دانش را آن کلمات در سرش گذاشتهاند. اما لازم است کمی دقیقتر نگاه کنیم تا بفهمیم کلمات نمیتوانند حاوی معنا باشند. تنها افراد هستند که معنا دارند. کلمات تنها معناهایی را دارند که افراد به آنها منسوب کردهاند. شنونده هرگز نمیتواند معنایی از کلمات بگیرد که خودش آن را در کلمات ننهاده باشد. زبان تنها مجموعهای از دستورالعملها دارد برای ساختن معنایی از فکر خود یک نفر. با وجود این که دانش شنونده جدید به نظر میآید، از طرفی هم میتوان گفت که جدید نیست: میتوانیم به معنا به عنوان ساختاری نگاه کنیم که هرگز قبلا در سر فرد نبوده است، اما آن را از مواد اولیهای که از قبل داشته، میسازد. کلمات گوینده مجموعه دستورالعملی برای سر هم کردن این مواد موجود است.
بیایید استعارهی دیگری استفاده کنیم. معنا در ذهن ما مانند یک فیلم است. من فیلمی را در سر دارم که میخواهم آن را در سر شما بگذارم. اما نمیتوانم این کار را انجام بدهم، فرضا، چون سرهایمان دیوارههای مات و کدری دارند. تنها کاری که میتوانم انجام دهم این است که هوشمندانه یک موسیقی متن را پخش کنم و امیدوار باشم این کار را به نحوی انجام دهم که در سر شما فیلم درست را بسازد. آنچه ماجرا را بدتر میکند این است که چون هیچکدام از ما نمیتواند داخل سر دیگری را ببیند، خیلی وقتها در فهم اینکه تا چه حد توانستهایم دیگری را واداریم همان فیلم مورد نظر ما را ببیند، اشتباه میکنیم.
تا آنجا میتوانیم تصور کنیم کلمات معنایی دارند یا معنایی را از ذهنی به ذهن دیگر منتقل میکنند که متوجه نباشیم این عبارات امری پیچیده را نشان میدهند: کلمات محتوا را از سر من به سر شما منتقل نمیکنند، بلکه به شما مجموعه دستورالعملی میدهند که از آن طریق معنای خودتان را بسازید. اگر هر دوی ما توان خوبی در تولید دستورالعملهای ساخت معنا و دنبال کردن آنها داشته باشیم، در نهایت چیزهای مشابهی در سرمان خواهیم داشت؛ یعنی ارتباط برقرار میکنیم. در غیر این صورت، به نظرمان میرسد کلماتِ دیگری «هیچ معنایی ندارند» یا «معنایی اشتباهی دارند».