در مورد نفسگرایی، در نگاه اول به نظر میرسد بازی باور کردن تمام افکار و ادراکات را به جز آنچه خود شخص ادراک کرده، پس میزند. این فکر از آنجا ناشی میشود که بازی باور کردن افراد را از بحث و جدل بازمیدارد. اما این کار تنها برای پیش بردن فرآیند اصلی است: کمک به این که از ادراکات و افکار خودتان فاصله بگیرید و به ادراکات شخصی دیگر وارد شوید. بازی باور کردن ابزاری برای پرهیز از نفسگرایی است.
احتمالا تعجب خواهید کرد که بازی شک کردن حداقل در فرهنگ ما، مشوق اصلی نفسگرایی است. برای متفکران و دانشگاهیان خیلی معمول است -هرچند اطوارهای سنتی نفسگراها را ندارند- از گزارهها و دیالتیک برای دفاع از خودشان در برابر کسب ادراکات، تجارب، و افکار دیگران استفاده کنند. افرادی که به این شکل از بازی شک کردن سوءاستفاده میکنند، به خودشان اجازه میدهند در افکار خودشان حبس شوند چون فکر میکنند اشکالی ندارد اگر میتوانند حملهای علیه یک نظر متفاوت داشته باشند، هرگز آن نظر را قبول نکنند.
گروهزدگی در تفکر، مانند نفسگرایی، میتواند آسیبی جدی برای گروهی باشد که در جستجوی حقیقت هستند. و دوباره به نظر میرسد بازی باور کردن بهترین دفاع در برابر آن است: هدف بازی شک کردن نفی است و نفی کاری است که یک فرد یا اقلیت عاقل برای تغییر نظر اشتباه اکثریت میکنند. مشکل اینجاست که نفی تنها در مورد کسر کوچکی از سوالهای مهم ممکن است به کار بیاید. اگرنه، می توانید تا ابد با کسی بحث کنید و بگویید موضع او را «نفی کردهاید»، «شکست دادهاید» یا «رخنههایی در آن پیدا کردهاید». اما کاملا محتمل است که متقاعد نشود چون در واقع هیچ موضع او را نفی نکردهاید. چقدر سختتر است که نه یک فرد، بلکه یک اکثریت با احساس قدرتمند بودن را متقاعد کرد. بازی شک کردن از گروهزدگی تفکر حمایت میکند چون این حس را تقویت میکند که یک ایده جدید یا در اقلیت باید ایدهی حاکم را بدون این که به طور جدی به آن بپردازد نفی کند؛ که البته که این کار در بیشتر موارد ممکن نیست.
بازی باور کردن به افراد در اقلیت قدرت بسیار بیشتری در برابر اکثریت میدهد. ماهیت بازی باور کردن به گونهای است که اکثریت نه تنها تمام وقتش را صرف بحث و جدل با فرد دیگر نمیکند، و نه تنها به او گوش میدهد، بلکه در واقع تلاش میکند او را باور کند.
زودباوری. مشکل زودباوری شبیه مشکل «تفکر انتقادی» ناکافی است. تصور میشود تفکر انتقادی افراد را از باور آنچه زودباوران باور دارند، باز دارد. وقتی افراد چیزهایی برای کاتالوگ دانشگاه مینویسند یا سعی در توجیه بعضی مطالعات دارند، معمولا از تدریس تفکر انتقادی صحبت میکنند. نمیخواهم ارزش تفکر انتقادی را انکار کنم همان طور که ارزش بازی شک کردن را انکار نمیکنم.
اما راه دیگری برای نگاه به زودباوری یا این که مردم چیزهایی را باور میکنند که نباید باور کنند، وجود دارد. وقتی کسی را زودباور مینامیم عموما منظورمان این نیست که کسی X را باور دارد چون هیچ وقت دربارهی Y نشنیده است، بلکه کسی هم از X و هم از Y شنیده است و در حالی که نباید این طور باشد، X را باور دارد. سوال مفید این است که چرا او به X باور دارد. دلیل این اتفاق معمولا یکی از موارد زیر است: X توسط کسی در موضع قدرت، مثلا والدین یا معلمش یا حکومت به او گفته شده است؛ X مد است؛ X چیزی است که خودش پایهریزی کرده است؛ X باوری است که برای درک او از خودش و واقعیت وجودیاش ضروری است؛ یا X مثالی از نوعی فکر کردن است که او به طور مشخص نسبت به باور آن پذیراست یا با ساختار فکریاش خوانایی دارد (برای مثال، تفکر جادومحور یا تفکر علمی). دلایل دیگری هم میتوانند لیست شوند اما همه میتوانند این طور خلاصه شوند که برای او سادهتر است X را باور کند تا Y را. همهی آدمها گرایشی به باور آنچه آسانتر است دارند تا آنچه حقیقت دارد. ما آنهایی را که این کار را بیشتر انجام میدهند، زودباور مینامیم.