بازی شک کردن، حقیقت را از راهی غیرمستقیم جستجو میکند؛ از طریق جستجوی خطاها. شک به یک ادعا بهترین راه برای یافتن خطا در آن است. در این بازی برای پیدا کردن ضعفهای یک ادعا، باید فرض کنید که آن ادعا حقیقت ندارد. هرچه درستتر به نظر برسد، باید بیشتر شک کنید. به عبارت دیگر، برای این که بفهمم چه چیز اشتباه است، باید شک کنم.
برای این که حسابی شک کنیم، خوب است سعی کنیم خودمان را از ادعای مورد سوال جدا کنیم؛ به خصوص در مورد آن دسته ادعاها که به نظر میرسد شواهدشان در خودشان نهفته است. باید «خود» را با همهی آرزوها، پیشفرضها، تجربهها و تعهدات به کناری گذاشت. همچنین خوب است ادعای مورد نظر را در فرآیندی منطقی بررسی کنیم تا فرضهای اولیه و نتایج آنها آشکار شود و به این ترتیب اشتباههای پنهان خودشان را نشان بدهند. حتی میتوانید ادهای مختلف را به جدال با هم وادارید و بخشی از کار را به این شکل انجام دهید: آن ادعاها در تعارض با یکدیگرند و وقتی با هم دست و پنجه نرم کنند، میتوانید از انرژی و هوشمندی هر ادعا برای پیدا کردن نقاط ضعف ادعاهای دیگر استفاده کنید.
بازی باور کردن هم به شکلی غیرمستقیم پیش میرود: تمام ادعاها را باور کنید. (اینکه به انبوه ادعاها نگاه کنید و آنچه را که به نظر درستتر میرسد انتخاب کنید، حدس زدن خواهد بود، نه باور کردن. حدس زدن هم مزیتهای خودش را دارد اما در اینجا به آن نمیپردازیم.)
در بازی باور کردن مهمترین چیز این است که از شک کردن در مورد ادعاها بپرهیزید، بنابراین لازم است یکی یکی به هر کدام بپردازید و در هر زمان بقیه ادعاها را از سرتان بیرون کنید. این کار شباهتی به روش قبلی ندارد.
در بازی باور کردن، به فرمول اولیهی ترتولیان۴ برمیگردیم: باور میکنم تا بتوانم بفهمم. سعی ما در این است که نه خطاها، بلکه حقایق را بیابیم و باور کردن برای این منظور مفید است. گاهی این که باوری کامل را -از تعهد گرفته تا عمل- صرف بعضی ادعاها کنیم عملی نیست. اما نوعی از باور کردن هست –جدی، قدرتمند، با خالصانه وسط گذاشتن خود- که میتوان آن را در مورد ادعاهایی تنفربرانگیز یا پوچ نیز به کار برد. انجام این کار انرژی زیاد، توجه و حتی نوعی تعهد درونی میخواهد. در این راستا تلاش برای اینکه وارد فکر کسی شویم که اینگونه میاندیشد، کمککننده خواهد بود. شاید حتی بشود چنین شخصی را برای خودتان بسازید تا تجربههای کسی را داشته باشید که ممکن است چنین ادعایی را مطرح کرده باشد.
برای انجام این کار، آنچه باید انجام دهید نه خارج کردن خودتان۵ از تصویر، بلکه وارد کردن خودتان۶ به ماجراست: خودتان را درگیر کردن و تصویر را بر خود افکندن. آنچه رسیدن به این منظور را ممکن میکند، نه ایجاد ارتباط منطقی بلکه تعمیمات استعاری، تداعی معانی و شبیهسازی است. این کار کمک میکند ادراکات و تجارب ممکن و موجود در ادعا را بیابید، کمک میکند جای پایی پیدا کنید تا بتوانید بالا و داخل بروید و حول و حوش آن ایده پرسه بزنید.
این دو، شیوههای مواجههای هستند که در این فصل توضیحشان خواهم داد. میتوانیم اسامی مختلفی رویشان بگذاریم تا ویژگیهای مختلفی از آنها را آشکار کنیم. بازی شک کردن میتواند بازی خود را خارج کردن، بازی منطق یا دیالکتیک گزارهها نامیده شود. بازی باور کردن هم میتواند بازی خود را وارد کردن، بازی استعاره، یا دیالکتیک تجارب باشد.