هر دو بازی احتمالا ذاتا اجتماعی اند. زبان و استدلال شبیهسازیهایی هستند در یک ذهن منفرد، از فرآیندهایی که بین ذهنها برای ارتباط اتفاق میافتد. سقراط استدلال را فرآیندی لزوما اجتماعی میدانست و به نظر من به همین دلیل از نوشتن هرگونه مطلبی امتناع کرد. بازی شک کردن هم از به کار گرفته شدن در گروه بهرهی بیشتری خواهد برد تا انجام شدن در انزوا. اما از طرفی، به خاطر مدتهای مدیدی که آن را بدیهی شمردهایم و این همهای که روی آن کار کردهایم، عموما تنهایی بهتر از پس شک کردن برمیآییم تا از پس باور کردن. وقتی تمرین گروهی بیشتری در بازی باور کردن داشته باشیم، افراد بیشتری در بازی باور کردن در تنهایی هم بهتر میشوند. اما به نظر من چون گروه میتواند بیشترین اعتبار ممکن را به این بازی بدهد، این کار عمدتا اجتماعی میماند.
برای ورود به جهان عقلانی معمولا افراد را ملزم به بازی شک کردن میکنیم. شاید اشکالی هم نداشت، اگر به همین ترتیب اجرای بازی باور کردن را هم اجباری میکردیم و به کسانی که نمیخواهند این بازی را قبول کنند هم -همانند آنها که از بازی شک کردن سر باز میزنند- میگفتیم «چه آدم ابله، غیرمنطقی و خودمحوری هستی. حتما داری با خودفریبی یک حفاظ امنیتی برای خودت میسازی.»
حالا میتوانیم متوجه چیزی شویم مربوط به چطور پیاده کردن این روش روی واقعیت مدرسه و دانشگاه: هرچند این دو بازی، مکمل و هردو مفید هستند، نمیتوانند به طور همزمان پیش گرفته شوند. نمیتوان گفت «بیایید سعی کنیم نه تنها تا جای ممکن منتقد باشیم، بلکه کمی هم بیشتر سعی کنیم باور کنیم». هرچند این در واقع همان چیزی است که آخر سر میخواهیم، ولی وقتی به عنوان هدفی اولیه در نظر گرفته میشود نتیجهاش فقط ایجاد سردرگمی است: افراد معمولا فقط به آن چیزی که شک کردن به آن آسان است شک میکنند اما هرگز آن چیزی را که نمیخواهند مورد سوال قرار دهند، مورد سوال قرار نمیدهند. همچنین آنچه را باور کردنش آسان است باور میکنند و هرگز ریسک فروبردن چیزی را که غریب مینماید نمیپذیرند. هر دوی اینها باید به شکلی محدود مورد استفاده قرار بگیرند: به عنوان فعالیتهایی مصنوع در سازمان و ساختاری ارتقا یافته. با پایانی مشخص، که بتوان توقف و استراحتی کرد. یکی دو ساعت در هفته که در آن افراد واقعا بازی باور کردن را پیش بگیرند -یعنی قوانین آن را واقعا دنبال کنند- و یکی دو ساعت دیگر که در آن کاملا بازی شک کردن را انجام دهند: این انقلابی عالی خواهد بود.
بازی باور کردن در عمل: جنگی علیه میل به پایانبندی
کلاس بدون معلم آزمایشگاه فوقالعادهای برای اجرای بازی باور کردن است. اما من دوست دارم این را در مدرسه، دانشگاه و فعالیتهای دیگر هم ببینم. با این هدف، یک یادداشت ویژه دربارهی پایانبندی ضروری است.
من طرفدار بازی باور کردن هستم، نه فقط به خاطر این که خوب و اجتماعی است، به این دلیل که بازی باور کردن به حقیقت میانجامد و راهی است برای پیدا کردن جوابهای درست. هرچند یکی از چیزهایی که در پیش گرفتن بازی باور کردن توصیه میشود، این است که یاد بگیرید بر میلتان به جواب دادن غلبه کنید.
اول این که هر گروهی که شروع کند به کار گرفتن بازی باور کردن، باید بداند که نمیتوان در کمتر از یک یا دو ماه به جوابهایی که ارزش اعتماد دارند رسید. فرآیند، طولانی و کند است که البته به رشد و انعطاف بیشتر منجر میشود.