با این حال به نظر میرسد هیچ چیز در سنتهای رسمی و غیرسمی این حرفه نیست که کفشدوزان را مستقیم به روشنفکری یا حتی رادیکالیسم وصل کند. آنها بر غرور و افتخار به این پیشه فارغ از بالا و پایین، و پیر و جوان، تاکید داشتند. این معمولترین مضمون در ترانههای کارگران ماهر کفشدوز است.۵۵ آنها بر استقلال، به خصوص استقلال کارگران ماهر تاکید بسیار میکردند؛ نمونهاش را در کنترلی که کفشدوزان بر زمان کار و فراغتشان داشتند میتوان دید، آنجا که میتوانند دوشنبهی مقدس را گرامی بدارند۵۶ و تعطیلات دیگری مطابق تصمیم خودشان داشته باشند. از آنجا که فراغت اجتماعی و نوشیدن جداییناپذیر هستند، آنها تاکیدی هم بر نوشیدن داشتند؛ فعالیتی که کفشدوزان به آن شهره بودند و همچنین دیگر محصول جانبی فرهنگ میخانهای: حل کردن اختلاف نظرها با زد و خورد. یک ضربالمثل لهستانی میگوید «بهترین آبجوها را جایی پیدا کن که گاریچیهاو کفشدوزها مینوشند». جوآن نستروی در کمیک فارس خود (۱۸۳۶) که سرنوشت سه کارگر ماهر معمول را دنبال میکند، کفشدوز را هم یک اخترشناس آماتور معرفی میکند (که علاقهاش به اجرام دنبالهدار میتواند ناشی از خواندن سالنماهای نجومی باشد) و هم یک میگسار تماشایی و دعوایی. اما اینها لزوما پیوستگی روشنفکرانهای ندارند.
احتمالا قابلقبولترین توضیح دربارهی روشنفکری این صنف از اینجا میآید که کار کفشدوز نشستنی و در عین حال به لحاظ فیزیکی غیرطاقتفرسا محسوب میشد. به نظر میرسد این کار از تمام کارهای روستایی دیگر کمتر جانفرسا بود. در نتیجه پسران کوچک، ضعیف یا از لحاظ فیزیکی ناتوان بر حسب عادت در این کار قرار میگرفتند. این اتفاق برای افراد بسیاری روی داد، از جمله یاکوب بوهم۵۷ عارف، رابرت بلومفیلد نویسنده ی پسر کشاورز،۵۸ ویلیام گیفورد ویراستار (که «گذاشتندش سر شخم زدن» ولی «خیلی زود فهمیدند که برای چنان کار سنگینی خیلی ضعیف است»)،جان پاوندز پیشتاز «مدارس ژندهپوشان»(۱) که وقتی در اثر یک سانحه دچار نقص عضو شد حرفهی کشتیسازی را رها کرد و به کفشدوزی روی آورد،۵۹ جان لاب بنیانگذار یک شرکت معروف در سنت جیمز که هنوز هم وجود دارد،۶۰ و قطعا بسیاری دیگر. در پامرانیان لویتز «تقریبا تمام کسانی که در این حرفه هستند، یا مشکل حرکتی دارند یا به هر دلیل برای کشاورزی و دیگر کارهای صنعتی نامناسب اند.» بسیاری کفشدوزان که دخل و خرجشان از حرفهی اصلیشان درنمیآید (مثلا در شهر هاید، شلسویگ)، متمایل به پذیرش شغلهای دومی مثل نگهبانی شب، سرایداری مدرسه، پیامرسانی، مستخدمی، جارچیگری، دستیاری کشیش، دستیاری پستچی، یا رفتگری میشدند.۶۱
تعداد کفشدوزان و خیاطان «خمیده، قوزدار، یا لنگ» در راهپیمایی این صنفها در ایتالیا توجه رامازینی را جلب کرد.۶۲ اگرچه برخلاف خیاطان، کفشدوزها بنا بر مشاهداتی متکی بر آمارهای مرگ و میر شغلی بریتانیا، با ضعف جسمی شناختهشده نبودند.۶۳ از سوی دیگر کفاش لنگ هم در متونی به قدمت پلوتوس نمایشنامهنویس لاتین به ثبت رسیده است. احتمالا در اینجا دانستن فراوانی کفشدوزان روستایی که که کارشان را با فعالیتهای کشاورزی ترکیب کردهاند مفید باشد. با این اوصاف این حرفه حداقل تا حدی مورد انتخاب پسرانی قرار میگرفت که توانایی رقابت با دیگر مردان همسنوسالشان را در فعالیتهای فیزیکی ارزشمند معمول آن زمان نداشتند. این میتوانست انگیزهای فراهم کند که آنها نوع دیگری از پرستیژ را به دست آورند. و اینجا ماهیت آرام و تقریبا روتین بخش اعظم کارشان که میتواند به سادگی با فکر کردن، تماشا، و گفتگو همراه شود، ممکن است جایگزینهایی فکری فراهم کرده باشد. کفشدوزانی که در کارگاههای بزرگ با هم کار میکردند در میان آن دسته اصنافی بودند که نهادهای «خواندن» خودشان را راه انداختند (خیاطان و سیگارسازان گروههای دیگر بودند). به این ترتیب که افراد به نوبت روزنامه یا کتابی را بلند می خواندند، یا سرباز پیری را استخدام میکردند تا برایشان روخوانی کند، یا اینکه جوانترین فرد مسئول بود که اخبار را پیدا کند و آنها را بخواند. (جورج بلومفیلد، یک کفشدوز-شاعر کماهمیت، میگوید کسانی که معتقدند «کفشدوزان سیاستمدارند» باید اینجا دنبال جواب سوالشان بگردند.۶۴) مشاغل ساکت، غیرطاقتفرسا و زیر سقفی اینچنینی دیگری را میتوان در شهرها پیدا کرد، ولی در روستاها به سختی میشود به شغلهای دیگری از این دست فکر کرد؛ قطعا آهنگران و چرخسازها در آن دسته نیستند.۶۵
بنابراین کار کفشدوز امکان فکر کردن و بحث کردن حین کار را فراهم میکرد؛ انزوای معمول کفشدوز در طول ساعات کاری هم او را به منابع فکری خودش متصل میکرد؛ کفشدوز، منتخب پسرانی بود که انگیزهای برای جبران ناتوانی فیزیکیشان را داشتند؛ آموزش کارآموزان و آوارگی کارگران ماهر هم او را در معرض فرهنگ صنف، و فرهنگ و سیاست جهانی وسیعتر قرار میداد. میتوانیم این را هم اضافه کنیم که سبکی ابزارهایش حمل کتاب همراه را آسانتر از بقیه حرفهها میکرد؛ واقعیتی که برای آن شواهدی هم وجود دارد. نمیتوانیم مطمئن باشیم که تمام اینها توضیحات کافی و البته آزمودنی برای کتابخوان بودن کفشدوز فراهم میکند. با این حال، سه چیز روشن است.
(۱) Ragged Schools