کفش‌دوزان سیاسی

البته مبارزه‌جویی و کنش‌گری دست چپی به تنهایی کفش‌دوزان را گروهی متمایز از دیگر پیشه‌وران نمی‌سازد، چرا که آنها نیز در آن زمان در این وجوه برجسته بودند. نجاران و خیاطان در طول سلطنت ژوئیه به اندازه‌ی کفش‌دوزان «مستعد اعتصاب» بودند. جمعیت‌های انقلابی فرانسه نسبت به جمعیت پاریس، شامل تعداد بیشتری چاپچی، نجار ساختمانی، کلیدساز و کارگر ساختمانی می شد. اگر یازده کفش‌دوز بزرگ‌ترین گروه شغلی در چهل و سه آنارشیست بازداشتی را در لیون ۱۸۹۲ تشکیل می‌داد، کارگران ساختمانی هم چندان عقب نبودند.۹ خیاط‌ها همراه با کفش‌دوزان در انقلاب ۱۸۴۸ در آلمان به عنوان کنش‌گران معمول شناخته شده‌اند و اگر هر دو گروه در بین کارگران ماهر کوچ‌روی آلمانی که بدنه‌ی لیگ کمونیست‌ها را می‌ساختند برجسته بودند (ویدمیر به مارکس در سال ۱۸۵۰ می‌نویسد:‌کلوب کارگرها کوچک و تنها متشکل از کفش‌دوزها و خیاط‌هاست.۱۰)،به شکل واضحی خیاطان پررنگ‌تر می‌نمایند. در واقع تعداد به ظاهر زیاد کنش‌گران کفش‌دوز گاهی ممکن است تنها بازتابی از ابعاد این صنف باشد که در آلمان و بریتانیا تقریبا بزرگ‌ترین گروه مشاغل صنعتی را تشکیل می‌داد.۱۱ در نتیجه اعمال جمعی گروه جزو شهرت رادیکال کفش‌دوزان به حساب نمی‌آید.

با این حال تردیدی در این نیست که کفش‌دوزان به عنوان کارگران روشنفکر و ایدئولوژیست منحصربفرد بودند. البته همان طورکه می‌بینیم آنها در مناطق روستایی و بازارهای شهرهای کوچک نسبت به دیگر صنعتگران رقابت کمتری داشتند. بدون شک نقش آنها به عنوان سخنگو و سازمان‌دهنده‌ی مردم نواحی حاشیه‌ای در قرن نوزدهم انگلیس در تمام مطالعات مرتبط با شورش سوینگ ۱۸۳۰ و یا رادیکالیسم سیاسی روستایی مشخص است. هابسبام و روده گزارش می‌دهند که در سال ۱۸۳۰ به طور میانگین بخش‌های شورشی دو تا چهار برابر جاهایی که آرام بودند، کفش‌دوز داشتند.۱۲ کفش‌دوز محلی که از کوبت نقل قول می‌آورد، جان آدامز کنت و ویلیام وینکورث، در همپشایر چهره‌های شناخته‌شده‌ای هستند.۱۳ چهره‌ی این پیشه به عنوان «سیاستمدارانی دوآتشه» مثال‌زدنی است. در مرکز کفش‌دوزی نورتمپتون، روزهای انتخابات مانند مسابقات اسب‌سواری بهار و تابستان جزو «مناسبت‌های تعطیل سنتی» محسوب می‌شود.۱۴ با این حال واقعیت جالب توجه ارتباط بین سیاست و سواد فصاحت کلام است. وقتی می‌گوییم کفاش، به شکل شگفت‌آوری معمولا داریم از یک روزنامه‌نگار، شاعر، واعظ و سخنران، نویسنده، و ویراستار صحبت می‌کنیم. این حس به سادگی کمّی نمی‌شود ولی کفش‌دوزان بزرگ‌ترین گروه منفرد (سه نفر) از نوزده کارگرشاعر با دیدگاه‌های رادیکال در سال‌های پیش از ۱۸۵۰ را تشکیل می‌دهند.۱۵ سیلوین لپوینت از یون که در ۱۸۴۸ کاندید شد؛ هیپولیت تمپوچی، ویراستار لو گرپیور؛ و گونزاله از رایمز، ویراستار لو ریپوبلیکن.۱۶ این لیست می‌تواند به سادگی طولانی‌تر شود. می‌شود از فاستین بونفوا ویراستار فوریریست، روزنامه‌ی لویی فیلیپ مارسی هم نام برد؛۱۷ یا به افراهم خودآموخته، که جزوه‌ای با مطالبه‌ی «یک اتحادیه‌ی کارگری برای تمام اصناف» نوشت، اشاره کرد۱۸؛ و یا از ویلی نوشت، چکمه‌دوزی که در اولین ضیافت کمونیستی ۱۸۴۰ سخنرانی کرد و جزوه‌ای درباره‌ی از بین بردن فقر به انتشار درآورد.۱۹

البته هیچ‌کس ادعا نمی‌کند که همه یا حتی اکثر کفش‌دوزان کنش‌گر، روشنفکران صنعتگر بودند. قطعا مثال‌هایی از کفش‌دوزان مبارزه‌جو که حداقل در دوران کنش‌گری‌شان مشخصا کتاب‌خوان‌های خوبی نبودند نیز داریم؛ مثلا جورج هوز، آخرین بازمانده‌ی جنبش چای بوستون۲۰(۱). اگرچه به عنوان یک صنف کفش‌دوزان به نظر باسوادتر از متوسط مردم می‌آیند، درصدی قابل توجه از کسانی که اهل مطالعه نیستند هم در چنین حرفه‌ی بزرگی شامل تعداد زیادی افراد فقیر، دور از انتظار نیست.۲۱ کفش‌دوزان کم‌سوادتر ممکن است با گسترش صنف معمول‌تر شده و در طول قرن نوزده در جمعیت حل شده باشند. با این حال وجود تعداد کفش‌دوزان روشن‌فکر که به شکل عجیب و منحصربفردی زیاد است قابل انکار نیست، حتی اگر تصور شود چنین افرادی در جامعه‌ای عموما بی‌سواد توجه زیادی را به خود جلب می‌کنند. وقتی ایدئولوژی شکلی عمدتا مذهبی به خود گرفت، آنها در متون مقدس تعمق کردند و بعضا به نتیجه‌گیری‌هایی غیرمعمول رسیدند: آنها بودند که کالوینیسم را به منطقه‌ی کونز آوردند،۲۲ که درباره‌ی موعودگرایی، عرفان و هرطقه پیش‌بینی و موعظه کردند و از این‌ها نوشتند.۲۳ در عصر سکولار هم بیشتر دست‌اندرکاران توطئه‌ی خیابان کاتو(۲) کفش‌دوزان بودند و تمایل آنها به آنارشیسم برای همگان مشخص بود. جلد پدر پینارد اثر امیل پوگه به شکلی نمادین تصویری از یک کفاش را در کارگاهش نشان می‌دهد.۲۴ علاوه بر اینها، حداقل به انگلیسی متون زیادی از زندگی‌نامه‌های کفش‌دوزان قرن نوزدهم وجود دارد و تا جایی که می‌دانم برای پیشه‌های دیگر چنین چیزی به چشم نمی‌خورد.۲۵ موضوع بیشتر این زندگی‌نامه‌ها ارج نهادن به دستاوردهای فکری آنهاست. موفقیت آنها در این حوزه ممکن است ظهور چنان هم‌افزایی‌ای را در عصر تمرکز بررشد شخصی توضیح دهد.

همچنین می‌توان گفت ضرب‌المثل‌هایی مثل «کفش‌دوز، بچسب به کار آخرت» که در خیلی کشورها تا انقلاب صنعتی شنیده می‌شود، دقیقا اشاره به این دارد که کفش‌دوزان مایل بودند درباره‌ی چیزهایی اظهار نظر کنند که باید به افراد رسما آموزش‌دیده واگذاشته می‌شد. «بگذارید کفاش‌ها بچسبند به کار آخرشان و آموزش‌دیده‌ها کتاب‌ها را بنویسند»؛ «کفاشان خطیب کفش‌های بدی می‌سازند»؛ و غیره. قطعا ضرب‌المثل‌های مشابه با ارجاع به حرفه‌های دیگر به شکل قابل توجهی کمتر هستند.۲۶


(۱) ‌Boston Tea Party
(۲) Cato Street Conspiracy

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *