نکتهی سوم این است که فشار اعداد و شیوع تولیدات قراردادی (که پیشهوران شرافتمند از آنها با عنوان کارهای پست یا آشغال یاد میکردند) استقلال این صنف را پایین آورد و دستمزدها را هم کاهش داد. تحقیقی دربارهی اشتغال در مارسی در دههی ۱۸۴۰ نشان میدهد که کفشدوزان بزرگترین گروه شغلی معروف به دستمزد کم بودهاند. آنها به طور میانگین روزانه تنها ۳ فرانک درآمد داشتند و درآمد سالانهی آنها حدود ۶۰۰ فرانک بود که آنها را به لحاظ درآمدی پایینتر از خیلی کارهای بدون نیاز به مهارت خاص قرار میدهد.۱۰۰ کارگر شاعر، چارلز پونسی، در سال ۱۸۵۰ به سنت کریسپین این طور شکایت کرد:
گرسنگی ما را به واگن مشکیاش بسته است: دستمزدمان به شدت پایین آمده است. برای نان و کهنهپارچهای، روغن چراغهای نیمهشب را میسوزانیم.
کودکان من در رختخوابهایی کهنه درهم افتادهاند و سینهی لاغر مادرشان را از مکیدن خشک کردهاند. ما دانههای ذرت را که باید بکاریم تا بعدا غذا شوند میخوریم.۱۰۱
کفشدوز انگلیسی، جان برنت نقشش در توطئهی خیابان کاتو را به دستمزد پایین و از دست دادن استقلال ضروریاش نسبت داد. بیانیه ی او نشان میدهد که او در طلب ضربه زدن به افراد در قدرت، با تصریح قابلیت خودش برای فکر و عمل مستقل بود:
او با صنعتش میتوانست روزی ۳ تا ۴ فرانک به دست اورد، و با این که چنین چیزی موضوع مهمی بود هیچ وقت دخالت بیجا در سیاست نکرد تا وقتی که درآمدش به ۱۰ فرانک در هفته کاهش یافت، شروع کرد دنبال او گشتن… و چه چیز پیدا کرد؟ اه، مردانی در قدرت که دورهم جمع میشدند تا تصمیم بگیرند چطور کشور را به گرسنگی بکشانند و غارت کنند… او برای خیر عمومی به توطئه ملحق شد.۱۰۲
گسترش تولید برای بازاری دور به جای مشتریان آشنا، به شکلهای مختلفی بر این صنف تاثیر گذاشت. در یک سر طیف حداقل به شکل موقت به تاکیدی دوباره بر ارزشهای صنفی انجامید که بین استادکاران و کارگران ماهر مشترک بود: علیه کار پست محلی یا بزرگمقیاس که در مراکزی مثل نورتمپتون تولید میشد. در سر دیگر طیف، کارگران ماهر و استادکاران کوچکتر پرولتاریاییشده که تصور میشد برای ابد مزدبگیر شدهاند، راهشان را به اتحاد صنفی و مقابله با کارفرمایان پی گرفتند که باعث شد لبههای رادیکالیسم کفشدوزان تیزتر شود. بنابراین کفشدوز پاریسی، افرائم، از روزی سخن میگوید که «وقتی علامت داده شد، همهی کارگران همزمان کارگاههایشان را ترک کردند و از کار خودداری کردند تا به افزایش پرداختی که از استادکاران طلب کرده بودند برسند.»۱۰۳ همان طور که میبینید، کفشدوزان به سرعت اتحادیههایی مبارز شکل دادند. حداقل در بریتانیا ریشههای این اتحادیهها بسیار عمیق شد. جیمز هاوکر که یک شکارچی باهوش و به لحاظ سیاسی آگاه و یک رادیکال روستایی در لیسترشایر محسوب میشود، پسر خیاط فقیری بود که در پیشهی کفش در نورتمپتون کارآموزی کرد. در فواصل بین ملحق شدن به ارتش و گریختن از آن، او به سوی هر کاری که در شرق سرزمین میانه میتوانست انجام دهد کشیده شد. هروقت هم اتحادیهای بود، به آن ملحق شد: «من با بیشترین سرعتی که میتوانستم به سمت خانه دویدم و کارت سفرم را برداشتم. چون در آن زمان عضو اتحادیهی صنفی بودم، تقریبا حتی پیش از آن که بدانم این به چه معناست… اگر عضو اتحادیه نبودم، ممکن بود به سمت گدایی یا حتی دزدی کشیده شوم.»۱۰۴
خط بین پیشهوری و مزدبگیری، بین مبارزهی اقتصادی و سیاسی، هنوز چنان محو بود که فرصت دستهبندی بیشتر نمیداد. در سال ۱۸۷۴ بود که کفش دوزان سنتی و کارکنان کارخانهای به خاطر دومی، از هم فاصله گرفتند و از انجمن کفشدوزان متحد به سوی اتحادیهی ملی چکمه و کفش پرچکاران و تمامکنندگان، و بعدا اتحادیهی ملی کارکنان چکمه و کفش حرکت کردند. اتحادیهی ۱۸۲۰ به هدف مدافعان توطئهی خیابان کاتو کمک کرد. و اتحادیهها در مراکز قراردادی و تولیدی در اعتراضاتشان، بر سنتهای قدیمی این پیشه تاکید کردند. برای مثال در نانتویچ در چشایر، یکی از این اتحادیههای قدرتمند روز سنت کریسپین سال ۱۸۳۳ را چنین گرامی داشت:
یک راهپیمایی بزرگ؛ شاه کریسپین نشسته بر پشت اسب با ردایی سلطنتی… با حضور دنبالهکشانی در لباس مناسب. افسران لباسهای رسمی مناسب مقامشان پوشیدهاند، وقوانین، انجیل، یک جفت کرهی بزرگ و همچنین نمونههای زیبایی از کفش و چکمههای زنانه و مردانه را حمل میکنند. نزدیک به ۵۰۰ نفر دراین راهپیمایی شرکت کردند، و هر کدام پیشبند سفیدی که به دقت تزئین شده بود پوشیده بودند. در پشت مغازهداری بود که ولگرد به نظر میرسید و ابزار کارش پشتش بستهبندی شده و عصایی برای راه رفتن در دست گرفته بود.۱۰۵