در شروع سال تحصیلی یا در آغاز هر دورهی آموزشی دیگری، مهم است که دانشآموزان با هم آشنا شوند. من این فعالیتها را برای معارفه سهروزه آغاز سال تحصیلی در پایهی چهارم (و به طور کلی دوره دوم دبستان) تنظیم کردم ولی هر کدام با تغییراتی برای گروههای سنی دیگر هم از جمله بزرگسالان به عنوان فعالیت یخشکن مناسب اند.
۱. معارفه کاموایی
در این فعالیت بچهها کلاف کاموایی را با در دست داشتن سر نخ به سوی هم پرتاب میکنند. دریافتکنندهی کاموا، نامش را همراه با یک چیزی که در مورد خودش دوست دارد یا در آن خوب است به کلاس اعلام میکند. معلم میتواند با گفتن اسم و ویژگی خودش فعالیت را برای بچهها مدلسازی کند و با نگه داشتن سر کاموا، کلاف را به سمت نفر بعد بیندازد. نوبت به همین ترتیب میچرخد تا همه خودشان را معرفی کنند. در پایان شبکهای کاموایی بین اعضای کلاس داریم که فرصتی برای گفتگو دربارهی مایی که میخواهیم در کلاس شکل دهیم ایجاد میکند.
در این مرحله معلم که در طول فعالیت ویژگیهای بچهها را کارتنویسی کرده است، با اشاره به شبکهی ارتباطی و ویژگیها، از بچهها میپرسد که از این بازی چه چیزهایی میتوانیم بفهمیم. اگر شرکتکنندگان بزرگسال بودند، میشود دربارهی استعارهی شبکهی کلاف گفتگو کنیم. (مثلا این که هر کس در این کلاس تواناییهایی دارد؛ این تواناییها با هم متفاوتاند و گاهی به هم مرتبط میشوند. این که ما در کلاس با هم در ارتباطیم؛ هر کدام به تنهایی مثل یک نخ هستیم اما با هم شکلی به این پیچیدگی و زیبایی را متشکل از همهی این ویژگیها میسازیم.) این فعالیت حدود ۳۰ دقیقه طول میکشد.
۲. یکی را پیدا کن که…
این فعالیت به نسبت معارفه کاموایی سطح بالاتری از ارتباط بچهها با هم را ایجاد/طلب میکند، به همین دلیل در روند سهروزهی معارفه ما، برای روز دوم مناسبتر بود. در این فعالیت بچهها با در دست داشتن یک کاربرگ، به دنبال همکلاسیهایی میگردند که تجربههای مشخصی را داشته باشند. به این ترتیب دو به دو با کسانی حرف میزنند که شاید پیش از این فرصت گفتگو با هم را نداشتند. میتوانید با توجه به خاستگاه و گروه سنی مخاطب تجربهها را در کاربرگ قابل ویرایش زیر تغییر دهید.
۳. گلوله برفی
در ابتدای این فعالیت هر کس سه واقعیت را دربارهی خودش روی کاغذی که گلوله برفیمان است نوشته، و بازی با پرتاب گلوله برفیها آغاز میشود. هر کس باید صاحب هر گلوله را پیدا کند و در آخر او را به کلاس معرفی کند.
معلم توضیح میدهد که این سه واقعیت میتوانند چیزهایی باشند که هرکس دوست دارد دیگران دربارهاش بدانند اما احتمالا نمیدانند. با توجه به این که کاغذها تبدیل به زباله خواهند شد، بهترین است از کاغذهای یک رو سفید استفاده کنند. بعد کاغذها را مچاله میکنند و انگار که گلوله برفی است به سمت هم پرتاب میکنند. مثل برفبازی واقعی، قانون این است که به سر و صورت نمیزنیم و از فاصلهی کم هم نمیزنیم. بعد از یکی دو دقیقه برفبازی معلم زنگ توقف را به صدا درمیآورد. با صدای زنگ هر کس باید یک گلوله برفی در دست داشته باشد، واقعیات آن را بخواند، و سعی کند با پرسیدن صاحب آن را پیدا کند و اسم او را رویش بنویسد. آخر سر هر کس مسئول معرفی کسی است که گلولهاش را در دست داشته است.