تصور ما از جنسیت چطور بر آموزشهایی که در مدرسه ارائه میشود تاثیر میگذارد؟
آموزش به شکل فعلی آن در جامعه، چطور به نابرابریهای جنسیتی دامن میزند؟
در قسمت دوم از پادکست رادیو رحا، با عنوان «نابرابری و جنسیت – بخش دوم» به دعوت فائزه حسنی کمی دربارهی این دو سوال صحبت کردم. بازنمایی جنسیت در کتابهای درسی و برنامه درسی پنهان، نگاه جنسیتزده به یادگیری، اشکال مختلف نگرش و رفتار و زبان جنسیتزده در مدارس، و تاثیر کلیشههای جنسیتی بر معلمان سرفصلهایی بود که به آنها پرداختیم. میتوانید با جستجوی نام رادیو رحا در اپهای پادکستگیر دیگر یا روی تلگرام از طریق این لینک این گفتگو را بشنوید.
یک توضیح کوتاه
بنا به فضای کلی پادکست، محتوای گفتگو بیش از هر چیز برآمده از تجارب شخصی من بود. بنابراین محدود به آموزش در فضاهای شهری باقی ماند. از طرفی مطالب دیگری هم به دلیل محدودیت زمان ناگفته ماند. از این دسته دوم، دو مورد هست که دوست دارم اینجا به آنها اشاره کنم و امیدوارم بتوانم بعدا مفصلتر ازشان بنویسم: یکی فشاری که معلمان برای هویتیابی در یک سر مشخص از طیف جنسیت تجربه میکنند، و دیگری تجربهای که افراد در نقشهای راهبرانه در آموزش به واسطه جنسیتشان دارند.
فشار برای انطباق با نقشهای حدی جنسیتی در آموزش
در ادامهی فشاری که از همه طرف برای انطباق حداکثری با انتظارات موجود از یکی از دو نقش مردانه یا زنانه دور و برمان وجود دارد، باور من این است که تحمل این فشار در نقش معلم پیچیدگی به خصوصی دارد. معلمی یعنی آدم تمام خودش را وسط بگذارد. و این کار وقتی قرار باشد شخص بخش مهمی از هویت خودش را انکار یا نفی کند بارها سختتر میشود.
هر معلمی که در هنگام تولد جنسیت زن به او نسبت داده شده، در وهله اول برای معلمی در ایران مجبور است فارغ از اینکه چه باوری دارد «حجاب»ی با خود حمل کند. یک موقعیت ساده را تصور کنید که در آن معلم با مقنعهای بر سر، باید با دانشآموزانش از اهمیت راستگویی، اعتراض به قوانین اشتباه یا هر چیزی که به این تنش اشاره دارد حرف بزند.حالا تصور کنید این معلم، مشخصا با جنسیتی که هنگام تولد به او نسبت داده شده هویتیابی نکند، یا تمایل جنسیاش به جنسیتی غیر از آنچه برای او پیشفرض تصور شده باشد. تاب آوردن چنین تنشهایی به طور روزانه در شغلی مثل معلمی که به شدیدترین شکل هر روز عواطف معلم در آن درگیر است، قطعا نخواستنی است. این میشود که معلمان خوبی -به حق- تصمیم میگیرند معلمی را کنار بگذارند، و چه بسا کسانی که میتوانند معلمان خوبی باشند ولی با علم به چنین چالشی هرگز وارد این شغل نشوند.
اعتماد معلمان به راهبران آموزشی، متاثر از جنسیت
موضوع دوم، میزان اعتماد متفاوتی است که معلمان «مرد» و «زن» در نقش راهبر آموزشی، مسئول گروه، و نقشهای دیگری از این دست از سوی معلمان دیگر تجربه میکند. این همان چیزی است که بسیاری «غیرِمردان» در هر محیط کاریای تجربه میکنند، و این بار مشخصا در محیط مدرسه روی میدهد. شخصا در چنین نقشی، بارها دیدهام که چطور حرف یک مرد دربارهی آموزش از طرف تمام همکاران چه زن و چه مرد، راحتتر خریده میشود. مشابه این تجربه را از همکاران زن متعددی هم شنیدهام.
همان طور که گفتم، امیدوارم بتوانم بعدتر بیشتر دربارهی هر یک از دو بند بالا بنویسم. اگر این نوشته را خواندید و تجربهای از هر یک از این دو موضوع داشتید، خوشحال میشوم من را در شنیدن تجربهتان سهیم کنید.
تجربه من: من چون معلم زبان انگلیسی در مدرسه بودم. کلاس ثابتی برای اینکه بتونم وسیله هامو توش بذارم نداشتم. بنابراین بیشتر اوقات در یک دست ضبط صوت و در دست دیگه یک کیف سنگین که توش پر از وسیله برای طرح درس اونروز من بود، در راهرو ها در حال دویدن بودم. تا یه وقت دیر به کلاسم نرسم. همیشه این مشکل و داشتم که حواسم باشه مانتوم نره بالا یا مقنعه ام اگر بیوفته چی… ولی خب خیلی وقت ها تذکر گرفتم! و بعد از هر بار تذکر بعدش دلم میخواست دیگه نیام مدرسه.
اما یه تجربه دردناک جدیدم روزی بود که میخواستم در مورد حقوق ام با مدیر صحبت کنم. من برای اینکه وقتی استرس دارم صحبت هام یادم میره سعی میکنم تو یه دفترچه تیتر وار بنویسم. چون گفتههامو از روی دفترچه میخوندم در آخر بعد از صحبت هامون که توش پر از توهین بود ایشون به من گفتند این چیزی که میگم و برو خونه با همسرت مشورت کن روش فکر کن بعد بیا…:/
اوه!
اولی که قشنگ تجربه روزمره من بوده همیشه. واقعا غمانگیزه که اینقدر معموله این تجربه برای همهمون… ولی با دومی مخم سوت کشید، متاسفم واقعا…
گذشته از اینها، مرسی که خوندی و ممنون که نوشتی گلاره جانم 🙂