«هیچ گونه شواهد قابل استنادی در تایید وجود “سبکهای یادگیری” موجود نیست.»
مقالهی سدار راینر و دنیل ویلینگم1 با این جملهی تکاندهنده شروع میشود. شاید بارها و بارها در دفاع از اهمیت توجه به ویژگیهای فردی هر کودک در آموزش به اصطلاحِ «سبک یادگیری» برخورد کرده و با این ادعا مواجه شده باشید که هر کودک سبک یادگیری مخصوص به خودش را دارد؛ به این ترتیب کودکان بعضی دیداری، بعضی شنیداری و بعضی حرکتی شناخته میشوند. این مقاله که در سال 2010 در نشریهی Change, The Magazine of Higher Learning منتشر شده است، بدفهمیهای رایجی را که دربارهی این ایده وجود دارد توضیح میدهد.
نویسندگان در این مقاله مسیر زیر را برای بسط موضعشان میپیمایند:
- تعریف عبارت سبکهای یادگیری به شکلی که مدعیان وجود آن باور دارند و مشخص کردن مواردی که واقعا درست است
- توضیح موارد نادرست و اینکه چرا این باور تا این حد پر طرفدار است
- ارائهی پیشنهادهایی برای آموزش، با علم به این نکته که شاهدی بر وجود سبکهای یادگیری موجود نیست
در ادامه، ترجمه و تلخیصی از این مقاله را آوردهام.
سبک یادگیری چیست؟
ادعای اصلی نظریهی سبکهای یادگیری این است: دانشآموزان مختلف، شیوههای مختلفی برای یادگیری دارند و از طریق هماهنگ کردن شیوهی آموزش با شیوهی مطلوب هر فرد، میتوان یادگیری افراد را بهبود بخشید. تعریف پذیرفتهشدهی فعلی از سبکهای یادگیری، ترجیحی فردی برای دریافت اطلاعات از طریق یکی از حسهای پنجگانه است، که میتواند دیداری، شنیداری، یا حرکتی باشد (البته تا به حال ادعا نشده که دانشآموزان لمسی، یا بویا وجود دارند).
کدام ادعاها دربارهی سبکهای یادگیری درست است؟
اولین ادعا این است: افراد با یکدیگر متفاوت هستند و این تفاوتها بر عملکردشان تاثیر میگذارد. معلمان باید این تفاوتها را در نظر داشته باشند. این ادعا صحیح است، و مورد تایید آموزشگران و پژوهشگران علوم شناختی هم قرار دارد. شناسایی تفاوتهای بین دانشآموزان و به کار گرفتن این فهم در آموزش، در نهایت به نفع یادگیری همه است.
میتوان روی بعضی از این تفاوتها توافق کرد؛ اولین مورد، استعداد، توانایی، یا هوش (یا هر نام دیگری که بر آن بگذارید) است. افراد ظرفیتهای متفاوتی در یادگیری حوزههای مختلف دانش دارند. دومین مورد، علاقه است. اگر دانشآموز به موضوعی علاقمند باشد آن را سریعتر یاد میگیرد. این علاقه از دانشآموزی به دانشآموز دیگر متفاوت است. سوم این که دانشآموزان دانش پیشین متفاوتی دارند و این موضوع بر یادگیریشان تاثیر میگذارد. در آخر، بعضی دانشآموزان شرایط به خصوصی دارند؛ مثلا اوتیسم دارند یا کمشنوا هستند و مناسبسازیهای خاص خود را در آموزش میطلبند.
بنابراین باید توجه داشت که نمیگوییم همهی دانشآموزان شبیه هم هستند؛ برعکس، تصریح میکنیم که تفاوتهایی بین افراد وجود دارد که بر یادگیری تاثیرگذار خواهد بود. اما به نظر میرسد تاکید بر سبکهای یادگیری عموما متمرکز بر موارد دیگری است.
نظریهپردازان سبکهای یادگیری در چه مواردی اشتباه میکنند؟
ادعای دیگر این است که دانشآموزان مستقل از توانایی خود و محتوای درس، ترجیحاتی دربارهی چگونگی یادگیریشان دارند و این ترجیح در یادگیری آنها موثر است. بنا به ادعای نظریهپردازان سبک یادگیری، در این ترجیحات موضوع بهتر یا سریعتر بودن نیست؛ بلکه همانطور که هرکس ویژگیهای شخصیتی مشخصی دارد، حافظهی هرکس هم همین طور است و سبک و شخصیتی دارد.
بله، دانشآموزان ترجیحاتی دربارهی چطور یاد گرفتنشان دارند. اما وقتی این ترجیحات به آزمایش گذاشته میشوند، هیچ تفاوتی در میزان و سرعت یادگیریشان در شیوهی مورد ترجیحشان با شیوههای دیگر مشاهده نمیشود. شیوهی مورد ترجیح برای یاد گرفتن (دیداری، شنیداری، حرکتی) معمولا فقط نشان میدهد که دانشآموز در چه جنس فعالیتهایی توانمندتر است یا احساس موفقیت دارد.
اما اگر هم موفق شویم ترجیحاتی را پیدا کنیم که وابسته به توانایی نباشد، پیدا کردن ترجیحات فارغ از محتوای آموزشی تقریبا محال است. اگر به شما بگویم «میخواهم چیزی یادت بدهم. ترجیح میدهی آن را با دیدن اسلاید شو یاد بگیری، با خواندن یک متن، گوش دادن به یک پادکست، یا اجرای یک سری حرکات؟» آیا فکر میکنید بتوانید بدون پرسیدن اینکه چه چیزی قرار است یاد بگیرید (یک رقص، یک قطعه موسیقی، یا یک سری محاسبات) به این سوال پاسخ بدهید؟
همهی ما دیدهایم که بعضی کودکان علاقهی بیشتری به ریاضی نشان میدهند، بعضی به شعر، و بعضی دیگر به وسطی بازی کردن. نظریهپردازان سبک یادگیری باید شواهدی بیابند که نشان دهد برای هر محتوایی –چه ریاضی باشد، چه شعر، چه وسطی- عوض کردن نحوهی ارائه و متناسب کردن آن با سبک یادگیری فرد کمک میکند که افراد بهتر یاد بگیرند. چنین شواهدی هرگز یافت نشده است.
در حالی که وجود این شواهد میتوانست نشان بدهد که سبک یادگیری وجود دارد، نبود شواهد نمیتواند تضمین کند که چنین چیزی وجود ندارد. اما برای این که ایدهای را از محیطهای پژوهشی به کلاس درس بیاوریم، لازم است که (۱) بدانیم آن پدیدهی آزمایشگاهی اقلا در بعضی موارد در دنیای واقعی دیده میشود و (۲) بدانیم چطور به شکلی موثر آن پدیده را در شرایط واقعی کلاس به کار بگیریم. اولین مورد دربارهی نظریهی سبکهای یادگیری وجود ندارد و به وضوح اولی مقدمهی دومی است.