سالها پیش در روزهای اول معلمی، مدام هیجانات مثبت و منفی متنوعی را تجربه میکردم اما احساسی که بارها و بارها تکرار میشد احساس تنها ماندن و واماندگی بود. باید برای مواجهه با مسائلی واقعی که در کلاسم وجود داشت آماده میشدم، ولی تنها بودم و هیچ راهی پیش روی خودم نمیدیدم. کتابها در جهانی ایدهآل نوشته شده بودند و جستجوهایم در اینترنت هم به یک سری راهکارهای کلی ختم میشد که برایم روشن بود در شرایط کلاس من با مختصات منحصربهفردش محکوم به شکست است.
در دفتر دبیران که مینشستم به چهرهی بقیه معلمها نگاه میکردم و از خودم میپرسیدم یعنی اینها هیچ کدام مشکلات مشابهی ندارند؟ و همان طور که حدس میزدم «نه»، به حالشان غبطه میخوردم. نمیدانم دقیقا چطور شد، اما یک وقتی به خودم آمدم و دیدم دیگر ناظر ساکت دفتر دبیران نیستم؛ زنگتفریحهایی که در کلاس نمانده بودم تا با دانشآموزی حرف بزنم یا فعالیت آن جلسه را همراه بچهها تمام کنم، به گفتن با همکاران و شنیدن از آنها میگذشت.
در همین گفتگوها بود که فهمیدم تنها نیستم؛ که بقیه معلمها هم با مسائل مشابهی مواجه میشوند. آنها هم خیلی وقتها تنها میمانند و کار و بچهها چنان به هویتشان گره خورده که خیلی وقتها به خاطر همین مسائل در زندگی شخصیشان هم زمینگیر میشوند. اما همیشه تا میآمدیم از کلیگویی بگذریم و وارد جزئیات تعیینکننده در حل مسئله شویم، زنگ خورده بود و باید برمیگشتیم سر کلاس. از بخت خوب، بعضی از آن معلمان بعدتر دوستان خوب من شدند و بسیاری بعدازظهرها و حتی گاهی شبها تا دیروقت زمان کافی داشتیم برای پرداختن به پیچیدگیها و برنامهریزی برای فردای کلاسهایمان.
هر بار که دوست معلمی کمک میکرد به آن احساس تنها ماندن و واماندگی غلبه کنم یا کمک مشابهی به دوست معلم دیگری میکردم، در روشنی و امیدواری بعد از آن آرزو میکردم هر معلمی به چنین امکانی دسترسی داشته باشد. وقتی به انتخاب درسهای دورهی کارشناسی ارشدم فکر میکردم هم این آرزو برایم پررنگ بود. دوست داشتم بتوانم این امکان را برای معلمان بیشتری فراهم کنم. وقتی بالاخره کار با معلمان در قالب «پرسشگری مشارکتی» را شروع کردم، فهمیدم که آرزوی چندان محالی هم نبوده است.
اواخر آذر ۹۵ بود که اولین جلسه پرسشگری مشارکتی در مدرسه برگزار شد. شانزده معلم و معاون و مدیر در جلسه بودند. ده جلسهی دیگر هم بعد از آن برگزار شد و حالا [زمان نوشتن این متن] که تقریبا یک سال و نیم از آن روز میگذرد، نزدیک به سی معلم دیگر هم به جمعمان اضافه شدهاند و هرکدام در گوشهی خودشان با توجه به شرایط و نیازهای همکاران خودشان کار را ادامه میدهند.
ما که نتوانسته بودیم وقت آزاد مشترکی داخل ساعت کاری مدرسه پیدا کنیم، عموما بعد از این که بچهها را راهی خانه میکردیم دور هم جمع میشدیم. بارها وقتی خسته و کوفته بعد از جلسهی پرسشگری مشارکتی در ترافیک گیر کرده بودم، از خودم میپرسیدم مگر این معلمها همانهایی نیستند که بارها از تعداد زیاد جلسات مدرسهای شکایت کردهاند و تمام روز را سر کلاس بودهاند، یا اصلا روز کاریشان نبوده است و قرار بوده خانه باشند، پس چه میشود که بدون هیچ اجباری حاضرند این یک و نیم-دو ساعت اضافه را در مدرسه بگذرانند و در یک جلسهی دیگر شرکت کنند؟ اینها بعضی پاسخهایی است که در کتابها و متون دانشگاهی در پاسخ به این پرسش آمده و من و -تا جایی که میدانم- معلمان دیگری که در این جلسات شرکت کردهاند، آنها را زندگی کردهایم:
- محتوای جلسات پرسشگری مشارکتی ارتباط مستقیم با کار معلم و مشکلات روزمرهی او در کلاس درس دارد و برای مواجههی بهتر با آن مسائل کمکشان میکند.
- فرآیند پرسشگری مشارکتی دانش پیشین معلمان را به رسمیت میشناسد و آن را به کار میگیرد.
- فضای روانی امن جلسات، فرصت دیده شدن و شنیده شدن را برای همهی افراد فراهم میکند.
- هر شرکتکننده جمعبندی خودش را از هر جلسه شکل میدهد و درست و غلطی از سمت تسهیلگر یا دیگر شرکتکنندگان تحمیل نمیشود.
- ویژگی پویایی و پایداری این جلسات به این معناست که پرسشگری مشارکتی کارگاههایی که بعد از چند ساعت به پایان میرسند، نیست و در طول سال تحصیلی به طور مستمر ادامه دارد. برنامه جلسات از ابتدا تعیینشده نیست و هر بار مطابق نیازهای شرکتکنندگان شکل میگیرد.
- ترکیب پایهها (در صورت امکان مقاطع) و حوزههای آموزشی مختلف فرصتی برای خارج شدن از زمینههای معمول یک معلم و مواجهه با افق دیدهای نو فراهم میکند.
برگزاری این جلسات به هیچ عنوان امکانات خاصی نمیخواهد؛ تنها تعدادی معلم علاقمند به یادگیری ازهم و با هم، و یک فضا برای دور هم جمع شدن. هر جلسه یکی از معلمان گروه، به عنوان داوطلب، موضوعی را طی ۵ تا ۱۰ دقیقه برای گروه ارائه میدهد و شواهدی از کلاس درس را (مثلا فیلم، صدا، طرح درس، کاربرگ، آزمون، نوشته یا نقاشی دانشآموز، …) همراه میآورد. موضوع ارائه مسئلهای است مربوط به کلاس و مدرسه، به یاددهی و یادگیری، که معلم دوست دارد از تجربیات مرتبط همکارانش استفاده کند. پیش از جلسه با توجه به جنس مسئله و شواهدی که معلم برای آن دارد، گردانندهی جلسه کمک میکند پروتکل گفتگوی مناسبی انتخاب کنند. پروتکل درواقع ساختاری است که مسیر گفتگو و مراحل آن را مشخص میکند تا بحث منسجم و هدفمند باقی بماند. در ادامهی این مجموعه یادداشتها چگونگی تشکیل گروه و شروع کار را توضیح میدهیم، چند پروتکل کاربردی گفتگو را همراه با مثالهایی واقعی معرفی میکنیم، و به چگونگی ارزیابی کار و همچنین معرفی فعالیتهایی برای تقویت مهارتهای لازم برای این کار میپردازیم. امیدوارم با به اشتراک گذاشتن تجربه خودمان از چگونگی شکلگیری گروه، برگزاری جلسات، و موفقیتها و چالشهایی که تجربه کردیم، شما هم به تدریج بتوانید گروه پرسشگری خودتان را شکل دهید، انزوای پنهان پشت شلوغی دفتر معلمان را بشکنید و با یکدیگر و در کنار یکدیگر یاد بگیرید و یاد بدهید.
این متن در مهر ماه ۱۳۹۷ در مجلهی رشد معلم چاپ شده است.
نوشتههای دیگر در این موضوع را میتوانید با برچسب پرسشگری مشارکتی دنبال کنید.