از نوشتههای بچهها
نوشتهها به ترتیب صفحات آمدهاند و هر کدام نوشتهی یکی از دانشآموزان هستند. جملهبندیها، املای کلمات، و نقطهگذاریها عینا حفظ شده است. تلاش کردهام تنوعی از انواع سطوح و سبکهای نوشتن بچهها را در این مجموعهی کوچک بیاورم.
یک
دشمنان داشتند کمکم مرز ما را اشغال میکردند.جنگ خستهکنندهای شده بود. اسبها بیتابی میکردند. دیگر جان جنگیدن نداشتند. هوا آفتابی و گرم بود.
مرزهای ملک بیسامان
برجهای ما ویران
مردمهای ایران خیلی ناراحت بودند
دو
مردم ایرانی داشتند دعا میکردند که جنگ هرچه زودتر تمام شود و آنها دوباره به زندگیهایشان برگردند و راحت مثل قبل زندگی کنند.
همهی مردم استرس دارند و خیلی ناراحت هستند و با صدای مثل ناله دارند دعا میکنند.
یکی از زنهای ایرانی بر روی زمین نشسته است و دارد دعا میکند. بعضی از مردم ایرانی کلاهی مثل سر فرشته دارند بعضیها هم کلاههای مثل خامه دارند. در تصویر پر از گل و برگ دیده میشود.
سه
چند نفر از لشکر تورانیان رفتند تا پیشنهاد را بدهند که یک ایرانی یک تیر پرتاب کند. تا هر جا رفت، آنجا مرز توران و ایران است. تورانیان زره بر تن و تن اسب در راه بودند.
چهار
آرش این کار را کرد. آرنجش خم با کلاهخود و زره
دستش انگشت کوچک خم و بقیه صاف. ریش دارد و دارد قسم میخورد.
آرش داشت خودش را معرفی میکرد چون داوطلب بود که تیری به سوی خاور بیندازد. او میگفت: «منم، منم آرش! من داوطلب میشود که تیری بیندازم.»
پنج
آرش داشت از کوه بالا میرفت. هم ایرانیان و هم تورانیان داشتند آرش را نگاه میکردند. افراسیاب (فرماندهی لشگر توران) از همه بزرگتر است و شاید معنیاش این است که افراسیاب بین تورانیان، توجهاش به آرش بیشتر است. شاید آدمهای قرمز، تورانیان هستند؛ چون معمولاً در انیمیشنها و فیلمها، دشمنان رنگ قرمز هستند. شاید دلیل آن این است که رنگ قرمز رنگ خون است. در تصویر چشم یکی از اسبهای سیاه که فکر کنم اسب یکی از مردم ایران است، قرمز است.
در تصویر فقط یک ایرانی وجود دارد و دلیلش این است که لشگر ایرانیان کمتر از لشگر تورانیان است.
شش
آرش میخواهد تیر را پرتاب کند. جان خود را فدای ایران کند. تا که دیگه نجنگند. شبیه به گوریل، است و چهار تا شاخ دارد. یک پا روی زمین و یک پای دیگر خم شده است. یک شنل بر پشت خود گذاشته است. ته تیر را به دست چپش، گرفت و یک دست دیگر را روی کمان گذاشت.
[یکی دیگر از اعضای گروه با خط دیگری بالای تصویر اضافه کرده است:] پشت سر آرش کمانگیر، ستون بسیار بزرگی است.
هفت
آرش تیر را رها کرده است. تیر به زیبایی به پرواز درآمده است. همه دویدند بالای کوه ولی آرش نبود. تیر خورد به درخت گردو. تیر بال درآورده است. تیر تبدیل به تیر پرنده شده است.
هشت
تیر آرش داشت تا صبح بامداد میرفت و رسید به یک درخت گنده گردو و آنجا مرز ایرانیان و تورانیان است. مردم خوشحال یا شادکام بودند و دیگر اندوهگین نبودند. چون مرز ما بزرگ شده بود.
«آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش»
«کار صدا، صد هزاران تیغهی شمشیر کرد آرش.»
در نوشتههای پایانی بچهها، هم ردپای شعر کسرایی را میشود دنبال کرد و هم اثر تصویرگری مثقالی را. در عین حال تلاش بچهها برای به کار گرفتن واژههای جدید و علائم نگارشی، در حالی که بی نگرانی و راحت از کلمات خودشان هم استفاده میکنند برای من بسیار عزیز است.
قشنگی دیگر این متنها برای من، رد تغییراتی است که هر کس در جریان گفتگوهای گروهی در نوشتهاش ایجاد کرده؛ کلماتی که وسط جمله اضافه شده، املایی که اصلاح شده، فلشی که کشیده شده و جمله را کامل کرده است… (متاسفانه اینها در این گزیده منعکس نشدهاند.) گذشته از اهداف موضوعی، به لحاظ روشی این نوع بازبینی و از هم یادگرفتن، از چیزهای مهمی است که این طرح درس دنبال میکرد.