آرش کمانگیر (۲)

ادامه‌ی آرش کمانگیر (۱)

ادامه با تصویر: «این را از ابرها فهمیدم»

مرحله‌ی بعدی کارمان با [قصه‌ی] شعر آرش کمانگیر، تصویرخوانی بود که آن را جایگزین تصویرخوانی کتاب فارسی چهارم دبستان در این درس کردم. برای این کار از تصویرگری فرشید مثقالی در کتاب آرش کمانگیر کانون پرورش فکری (که مرجع کار مرحله‌ی قبل هم بود) کمک گرفتم. هشت تصویر که سیر داستان را نشان می‌دادند، انتخاب شدند و هر یک از آنها را همراه تصویر جلد کتاب در کاغذهای آ-چهار جدا جدا چاپ کردم. هر گروه چهار نفره از بچه‌ها، یک مجموعه تصویر داشت.

۱. مرور تصاویر و تطبیق بر داستان

از بچه‌ها خواستم تصاویر را در گروهشان نگاه کنند و داستان را از روی آن تعریف کنند. موقع تعریف داستان باید دقیقا مشخص می‌کردند از کجا تا کجای ماجرا در هر تصویر آمده است. بعد از پنج دقیقه گفتگوی گروهی درباره‌ی تصاویر، یکی یکی هر تصویر را نشان می‌دادم و هر بار از یک گروه می‌خواستم که بگویند این تصویر کجای داستان را نشان می‌دهد.

۲. تصویرنویسی فردی

حالا که تقریبا مطمئن بودم هر کس می‌داند هر تصویر مربوط به کدام قسمت از داستان است، نوبت کار فردی بود. از بچه‌ها خواستم هر کدام یک تصویر را در گروهشان انتخاب کنند و شرح آن را در قسمت‌های خالی صفحه بنویسند. تاکید کردم که آنچه می‌نویسند حتما شباهت‌هایی به داستان کتاب و شعر کسرایی خواهد داشت اما قرار نیست عینا همان باشد؛ لازم است با توجه به تصویر بنویسند و به چیزهایی که تصویر نشانمان می‌دهد اشاره کنند. روی تخته چهار معیار را نوشتم (خط خوانا، املای درست، جملات روان، علائم نگارشی) که باید اینها را هم در نوشتن رعایت می‌کردند.

هر کس معتقد بود کارش تمام شده با دست کشیدن از نوشتن و گذاشتن دست‌ها روی کاغذش به معلم علامت می‌داد. معمولا باید کمک می‌کردیم که ارجاع نوشته به تصویر را برقرار کنند (از کجای تصویر این را فهمیدی؟ دقیق نگاه کن،‌ صورت‌های این آدمها چه حسی دارد؟ بدنشان چه حالتی دارد؟ چه چیزی تنشان کرده‌اند؟ چند نفرند؟ این که این گوشه‌ی تصویر است، به نظرت چه چیزی است؟) بعد از کامل کردن نوشته با چنین بازخوردهایی، بچه‌هایی که سریع‌تر پیش رفته بودند می‌توانستد تصویر جدیدی را از تصاویر گروهشان انتخاب کنند و همین مراحل را برای تصویر جدید طی کنند.

تیر مثل پرنده‌ای تیزبال در میان ابرها، پرواز کرد و رفت. صدای رعد و برق آمد. تیر می‌رفت و می‌رفت. تیر می‌چرخید بر دور خود و باعث می‌شد پر و بالی دربیاورد. [از قسمت رعد و برق فلشی کشیده و نوشته است:] این را از ابرها فهمیدم.

(نوشته‌ی یکی از بچه‌ها برای تصویر یکی مانده به آخر)

۳. بازبینی گروهی

بعد از پایان این فعالیت برگه‌هایشان را جمع کردم تا متوجه شوم چه مقدار از کار را انجام داده‌اند و قدم بعدی را که دریافت بازخورد از همسالان و بازبینی نوشته است، واقع‌بینانه‌‌تر برنامه‌ریزی کنم. با توجه به برگه‌هایشان به نظر می‌رسید هنوز باید روی ارجاع به تصویر بیشتر کار کنیم.

در جلسه‌ی بعد با نمونه‌های موفقی از برگه‌های خودشان منظورم را از «نوشتن با توجه به تصویر» توضیح دادم. چهار معیار نگارشی روی تخته را هم مرور کردیم. نهایتا برگه‌های هر گروه را به خودشان برگرداندم. خواستم برگه‌های خالی را کنار بگذارند و از اولین صفحه‌ی نوشته‌شده شروع کنند و یکی یکی هر نوشته را در گروه بازبینی کنند؛ هر برگه را با هم بخوانند و به هم بازخورد بدهند: کمک کنند اشکالات نگارشی هر نوشته برطرف شود، و اگر چیزی از تصویر به نظرشان می‌رسد که در نوشته نیامده، آن را هم اضافه کنند.

در آخر برگه‌های نوشته‌نشده را بین خودشان تقسیم کردند و هر کس حداکثر یک برگه‌ی خالی را به عنوان تکلیف با خودش به خانه برد تا به همین ترتیب کامل کند و به مدرسه بیاورد.

۴. پایان کار و ساخت کتاب گروهی

تصویرنویسی‌های باقیمانده را هم که آوردند، تمام برگه‌های هر گروه را جمع کردم و دوباره بررسی کردم. اشکالات جزئی بود، بنابراین برای هر گروه لیست کوتاهی از موارد ویرایشی مهم در یک پوشه همراه برگه‌ها گذاشتم و جلسه‌ی بعد به خودشان برگرداندم. بچه‌ها با توجه به بازخورد کتبی نوشته‌هایشان را ویرایشی نهایی کردند. در آخر جلدی مقوایی با اسم اعضای گروهشان آماده کردند، و تمام برگه‌ها را در قالب یک کتابچه با کمک پانچ و روبان به هم وصل کردند.

هر کتاب، دست‌خط چهار دانش‌آموز را در خود داشت. کتاب‌ها را جایی در کلاس گذاشتیم و بچه‌ها فرصتی داشتند که کتاب گروه‌های دیگر را امانت بگیرند، بخوانند، و سر جایش برگردانند.

تصویر کتاب‌ها در انتهای کار
(اسامی دانش‌آموزان پوشانده شده است.)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *