من از تو یاد نخواهم گرفت

در ادامه‌ی مقاله‌ی جردن مشخص می‌شود که هم ویکتور و هم پال در یک برنامه‌ی آموزشی که توسط شورایی حمایت می‌شود که در دانشگاه کلمبیا که در اعتراضات دانش‌آموزی آن سال دست داشت، خواندن درس می‌دهند. هر دوی آنها می‌خواهند معلم شوند، آن طور معلمی که تصور می‌کنند دانش‌آموزان را توانمند می‌سازد. ویکتور در یکی از شعرهایش که در مقاله نقل شده، احساس خیلی جوانانی را که دیده‌ام انتخابشان یادنگرفتن بوده، بیان کرده است:

 ما مانند گل‌هایی که مرده در دره‌ای دراز کشیده‌اند
نخواهیم بود
گل‌هایی که کسی نه رنگشان را به رسمیت می‌شناسد
نه عطرشان را.

در شعر دیگری که همان سال نوشته شده و در اولین کتاب شعرش هم چاپ شده است، با عنوان بابابزرگ تفنگش را بیرون آورد، ویکتور درباره‌ی اهمیت یادنگرفتن صریح‌تر است. او درباره‌ی مدرسه‌ی راهنمایی می‌نویسد:

 مدرسه‌ی راهنمایی رئیس بود
نه به خاطر آنچه شما به من یاد دادید
بلکه به خاطر آنچه من یاد گرفتم
که البته آن چیزی نبود که شما یادم دادید.

تا زمانی که یاد بگیریم بین یادنگرفتن و شکست یا ناتوانی در یادگیری فرق قائل شویم و حقیقتی را به رسمیت بشناسیم که پشت سر باز زدن از فرآیندهای مدرسه‌ای در حجم قابل توجهی از دانش‌آموزان (عموما از جوامع فقیر و مورد ستم) دیده می‌شود، موفق نخواهیم شد بزرگ‌ترین مشکلات آموزش و پرورش امروز را حل کنیم. ریسک‌پذیری در قلب معلمی خوب جا دارد. این یعنی معلمان باید راه‌های وفاداری محض به سیستم را یادنگیرند و صدایشان را به گوش دیگران برسانند؛ تا همان‌طور که یک آهنگ سنتی آفریقایی-آمریکایی می‌گوید، بگویند که همه حقی بر درخت زندگی دارند. ما باید از نگاه کردن به دانش‌آموزانی که مقاومت می‌کنند به عنوان شکست‌های آموزش دست برداریم، و به جایش نگاهی انتقادی به این جامعه‌ی ثروتمند و مدارسی که از آنها حمایت می‌کند بیندازیم.

هیچ مقدار پژوهش آموزشی، هیچ بهبودی در تکنیک یا محتوا، هیچ برنامه‌ی به خصوص یا خدمات اجباری، هیچ تغییر ساختار یا آموزش مجددی در معلمان، منجر به تغییری اساسی نمی‌شود، تا وقتی که نپذیریم برای بسیاری دانش‌آموزان تنها جایگزین یادنگرفتن، به رسمیت شمردن و مستقیما پرداختن به ستم و تبعیض –اجتماعی، جنسیتی، و اقتصادی- در مدرسه و در جامعه است. آموزش بر این اساس شکل می‌گیرد که حقایق سخت درباره‌ی جامعه‌مان می‌توانند با یادنگرفتن تغییر کنند، و معلمان و دانش‌آموزان را با هم نه به سمت راه‌حلی برای مسائل بلکه به سمت مشارکت هوشمندانه در جدال‌هایی که ممکن است به راه‌حل ختم شوند، هدایت می‌کند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *