من از تو یاد نخواهم گرفت

یادنگرفتن عامدانه متشکل از امتناعی آگاهانه و انتخاب شده برای سرپیچی از یادگیری است. معمولا به شکل کنار کشیدن یا عصیان خودش را نشان می‌دهد و موضوعی صرفا مربوط به مدرسه نیست. اخیرا گوشه‌ای از یک سرود مذهبی صلح‌آمیز و سنتی را شنیده‌ام که می‌خواند «من قرار نیست دیگر از تو جنگ را یاد بگیرم». یادگرفتن ایجاد جنگ متضاد با یادگرفتن ایجاد صلح است. به خیلی از مردم که هرگز یاد نگرفته‌اند جنگ ایجاد کنند هم گفته‌اند وقتی ملتشان شروع به جنگ می‌کنند آنها هم باید جنگ ایجاد کنند. در چنین دورانی، صلح‌طب‌ها و کسانی که راهی جز جنگ را انتخاب می‌کنند ناچارند با وجود فشار اجتماعی بسیار شدیدی که وجود دارد، ایجاد جنگ را یادنگیرند. افراد فقیر برای بقا مجبورند که ناامیدی را یادنگیرند. مسیحی‌ها مجبورند نخوت و تکبر را یادنگیرند. و در سر دیگر این طیف اخلاقی، سربازان لازم است اهمیت قائل بودن برای جان «دشمن» را یادنگیرند، همان‌طور که رئیس ناگزیر است اهمیت قائل بودن برای ناراحتی اخراج‌شده‌ها را یادنگیرد. در طول زندگی احتمالا همان تعداد فرصت که برای یادگرفتن هست، برای یادنگرفتن هم وجود دارد. خیلی راحت نیست که درباره‌ی نیاز به پس زدن انواع به خصوصی از یادگرفتن حرف بزنیم تا اطمینان حاصل کنیم به یادگیری نگاهی مثبت داریم، اما بدون مطالعه‌ی یادنگرفتن، تنها می‌توانیم نگاهی جزئی به تصمیمات پیچیده‌ای داشته باشیم که افراد موقع انتخاب ارزش‌ها و یا کنش‌ها با آنها مواجهند. من تازه دارم شروع می‌کنم اهمیت یادنگرفتن را در زندگی بچه‌ها بفهمم، و عموما افراد را تشویق می‌کنم که درباره‌ی مسیرهایی فکر کنند و بنویسند که مردم انتخاب می‌کنند نروند. و به این توجه کنند که چطور این انتخاب‌ها شخصیتشان را مشخص می‌کند و بر سرنوشتشان تاثیر می‌گذارد.

وقتی به تجربه‌ی معلمی‌ام در پرتوی یادنگرفتن فکر می‌کنم، متوجه می‌شوم خیلی از بچه‌هایی که سوالاتی گستاخانه می‌پرسند، فقط برای مخالفت کردن به معلمانشان گوش می‌دهند، و تکلیف و امتحان را خیلی جدی نمی‌گیرند، یادنگیرندگانی حرفه‌ای هستند. یادنگیرندگان ساکت‌تر صم‌بکم در کلاس می‌نشینند، رویا می‌بافند و صدای معلم را در ذهنشان خاموش می‌کنند. آنها گاهی از صندلی‌شان می‌افتند یا چیزی را به سمت دیگر کلاس پرت می‌کنند یا به استراتژی‌هایی دیگری متوصل می‌شوند تا روند کلاس را مختل کنند. بعضی آن‌قدر پایشان را آن طرف‌تر می‌گذارند که معلم از کلاس خارجشان می‌کند یا به مدرسه‌ی دیگری فرستاده می‌شوند. در همه‌ی موارد، ذهن این بچه‌ها هرگز درگیر یادگیری آنچه معلم سعی دارد درس بدهد، نیست. در چنین سطحی، شکست ممکن نیست چون هیچ تلاشی برای یادگیری اتفاق نیفتاده است. معمول است که این دانش‌آموزان را خنگ، ضعیف یا به لحاظ روانشناختی مشکل‌دار بنامیم. امتناع عامدانه و آگاهانه از کارهای مدرسه‌ای به دلایل سیاسی یا فرهنگی، به عنوان پاسخی مناسب به آموزش ظالمانه و تبعیض‌گر شناخته نشده است. از آنجایی که دانش‌آموزان راه مشروعی برای نقد آموزش رسمی‌ای که آنها را مخاطب قرار می‌دهد یا افرادی که باید از آنها یاد بگیرند ندارند، مقاومت و عصیان وجهه‌ی خوبی پیدا نمی‌کند. مشکل سیستم تبدیل به مشکل قربانی می‌شود. البته یادنگرفتن پاسخی سالم اما عموما غیرموثر به نژادپرستی، جنسیت‌زدگی و دیگر اشکال تعصب است. در جنبش‌های اجتماعی برای عدالت، چنین امتناعی اغلب به اعتراضات عمومی مثبت و نمایش و شکل‌دهی به موقعیت‌های جایگزین برای یادگیری تبدیل می‌شود. برای مثال، از سال‌های ۱۹۶۰ در نیویورک، دانش‌آموزانی که تمامیت خودشان را حفظ کردند و آگاهانه آموزش‌های نژادپرستانه‌ی مدرسه‌شان را رد کردند، تبدیل به رهبران بایکوت مدارس و بعدها معلمان خواندن و تاریخ آفریقایی-آمریکایی‌ها در مدارس آزادی شدند.

من بعضی از این رهبران دانش‌آموز را می‌شناسم و سعادت کار کردن با آنها را داشته‌ام. جمیله، ال، رئیس مجمع دانش‌آموزی یک دبیرستان جایگزین که من در دهه‌ی شصت در آن کار می‌کردم، گفت که در مدرسه‌ای معمولی چهار سال تمام را در کلاس آموزش ویژه گذراند و در حالی که آب پرتقال و بیسکویت می‌خورد، وانمود کرد نمی‌تواند بخواند. تمام این کارها هم برای این بود که تعدادی از معلمانش را که می‌دانست نژادپرست هستند، نبیند. در حالی که در واقع خواننده‌ی حرفه‌ای رمان و تاریخ سیاهان بود. او از کلاس‌های آموزش ویژه استفاده کرد تا بتواند در مدرسه بماند، چون مادربزرگش می‌خواست که او دبیرستان را تمام کند. در مدرسه‌ی ما او نماینده‌ی هیئت مدیره بود، در راه‌اندازی پروژه‌ها و نوشتن پروپوزال کمک می‌کرد، و دانش‌آموزان را در جدال با افسرهای نژادپرست پلیس محلی هدایت می‌کرد.

جمیله استثنا نبود. رهبران و خالقان زیادی در کلاس‌های آموزش ویژه مدارس ما گم شده‌اند که وحشیانه در راهروها می‌دوند و در دستشویی‌ها وقت می‌گذرانند. در سال ۱۹۶۷، جون جردن شاعر، از من خواست او را به تعدادی از سال بالایی‌های دبیرستان بنجامین فرنکلین که در آن زمان تنها دبیرستان هارلم بود معرفی کنم. او داشت مقاله‌ای می‌نوشت درباره‌ی این که این دانش‌آموزان برنامه دارند در آینده چه کار کنند. دو تا از دانش‌آموزان در کلاسشان آخر بودند و دو تای دیگر درسشان خوب بود. جردن دو نفر اول را این‌طور توصیف کرد:

پال لوسیانو و ویکتور هرناندز کروز با هم دوست هستند. هیچ یک از آنها فارغ‌التحصیلی در ژانویه‌ی آینده را فی‌نفسه چیزی جز راحت شدن از شر مدرسه نمی‌داند. پال «آن تکه کاغذ» (دیپلم) را سندی می‌داند که تایید می‌کند چهار سال تمام «سفیدسازی» شده‌اید.

پال در طول گفتگویشان می‌گوید:

برنامه‌ی مدرسه سیستم خیلی گیج‌کننده‌ای است. کسی آن را برای شما توضیح نمی‌دهد. آنها فقط دوست دارند برای تایید آرام به پشتتان بزنند. آدم‌ها به من می‌گویند اگر نتوانی با برنامه‌ی مدرسه کنار بیایی کل زندگی‌ات را خراب کرده‌ای. آن وقت من به آنها می‌گویم زندگی‌ام به جهنم. به هر حال باید موضعی داشت. هرچیزی که یاد می‌گیری یک دروغ بزرگ است. این آموزش آنها است، نه آموزش من. این تاریخ آنها است، نه تاریخ من. این زبان آنها است، نه زبان من. هر چیزی را که نام ببری، مال آنها است. نه مال من. یک معلم سفید داریم که زندگی‌هایی را که ما زندگی کرده‌ایم نزیسته است. او نمی‌تواند با هیچ یک از چیزهای من ارتباطی برقرار کند. این است که حوصله‌ام سر می‌رود.

کمی بعدتر ویکتور می‌گوید:

جرج واشنگتن برده داشت. می‌دانستید یک بار مردی سیاه‌پوست را با یک خوک تاخت زد؟ ما به کتابدار گفتیم که عکسی از مالکولم ایکس می‌خواهیم. گفته بودیم که قاب و بقیه چیزها را خودمان تهیه می‌کنیم اما کتابدار گفت «نه». می‌خواستیم آن بالا کنار عکس جرج واشنگتن و تامس جفرسن عکسی هم از او باشد. کتابدار گفت که او درباره‌ی نفرت موعظه می‌کرد. از او خواستیم که کتاب زندگی‌نامه‌ی مالکولم ایکس را بیاورد و گفت برای بعضی کتاب‌ها باید سه سال صبر کنید. این کتاب هنوز هم آنجا نیست.

سوالم این است که چند بار چنین موقعیتی باید تکرار شود که در آن تعارضی سر نصب عکس مالکولم ایکس و مارتین لوتر کینگ کنار بقیه قهرمان‌های ایتالیایی-آمریکایی وجود دارد، بسیار مشابه آنچه بیست سال بعد در فیلم سپایک لی (کار درست را انجام بده) نشان داده شد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *