این کشور بیگناه تو را در یک گتو میگذارد؛ جایی که میخواهد همانجا جان بدهی. اجازه بده دقیقتر بگویم منظورم چیست، چون اصل موضوع همین جا است، و ریشهی انتقادی که به کشورم دارم نیز. تو جایی متولد شدی که آنجا متولد شدی، و با آیندهای روبرو شدی که با آن روبرو شدی، تنها چون سیاه بودی و نه به هیچ دلیل دیگری. از مرزهای خواست و آرزوی تو انتظار میرفت که برای همیشه مشخص شده باشند. تو در جامعهای متولد شدی که با صراحتی بیرحمانه و به هر روش ممکن به تو میگفت که انسانی بیارزش هستی. تو قرار نبود که ممتاز بودن را بخواهی: از تو انتظار میرفت با میانمایگی کنار بیایی. به هر طرف که سر گرداندی، جیمز، در همین مدت کوتاهی که روی این زمین بودی، به تو گفتند که کجا میتوانی بروی و چه میتوانی بکنی (و حتی چطور میتوانی انجامش بدهی)، کجا میتوانی زندگی کنی و با چه کسی میتوانی ازدواج کنی. میدانم که هموطنان تو با من در این باره موافق نیستند و میشنوم که میگویند «اغراق میکنی». آنها هارلم۲ را نمیشناسند، و من میشناسم. همان طور که تو میشناسی. حرف هیچکس را مطلقا قبول نکن، حتی حرف مرا، اما به تجربهات اعتماد کن. اگر میدانی که از کجا آمدهای، بدان که از کجا آمدهای و بدان که محدودیتی حقیقی برای آنجایی که میتوانی به آن بروی وجود ندارد. جزئیات و نشانهها در زندگی تو عامدانه طوری چیده شدهاند که آنچه را سفیدها دربارهی تو میگویند به تو بقبولانند. لطفا سعی کن به یاد داشته باشی آنچه آنها باور دارند و آنچه آنها انجام میدهند و تو را وامیدارند که تحملش کنی، نه گواهی بر کمارزش بودن تو که بر عدم انسانیت و ترس آنها است. با وجود طوفانی که امروز در سر جوانت میخروشد، سعی کن شفاف باشی، جیمز عزیز؛ دربارهی واقعیتی که پشت کلمات پذیرش و «یکی شدن» هست. هیچ دلیلی ندارد که سعی کنی مثل سفیدها شوی و هیچ اساسی برای این پیشفرض گستاخانه که آنها باید تو را قبول کنند وجود ندارد. آنچه واقعا بد است، رفیق قدیمی من، این است که تو باید آنها را بپذیری. و در این باره من بسیار بسیار جدی ام. تو باید آنها را بپذیری و آنها را با عشق بپذیری. چون این افراد بیگناه هیچ امید دیگری ندارند. آنها، در واقع، هنوز گرفتار تاریخی هستند که آن را نمیفهمند؛ و تا وقتی که آن را نفهمند، نمیتوانند از آن رهایی بیابند. آنها سالیان سال و به دلایل بیشمار مجبور شدهاند باور کنند که سیاهان از سفیدان کمارزشتر هستند. خیلی از آنها، بیشتر میدانند اما همان طور که خواهی فهمید، برای آدمها دشوار است مطابق آنچه میدانند عمل کنند. عمل کردن یعنی متعهد بودن و متعهد بودن یعنی در خطر بودن. در این مورد، خطر در ذهن بسیاری از آمریکاییهای سفیدپوست، از دست دادن هویتشان است. سعی کن تصور کنی چه احساسی خواهی داشت اگر روزی از خواب بیدار شوی و ببینی که خورشید میدرخشد و تمام ستارگان هم در آسمان چشمک میزنند. میهراسی، چون این خارج از نظم طبیعی است. هر تحولی در جهان هولناک است چون مستقیما به حس افراد از واقعیتی که برای خودشان میشناسند حمله میکند. خب، سیاهان در دنیای سفیدان کارکردی شبیه یک ستارهی ثابت را داشتهاند، ستونی که جابجا نمیشود: و آن هنگام که او از جای خود حرکت میکند، زمین و زمان از پایه میلرزد. تو نترس. گفتم میخواستند که تو در گتو جان بدهی، جان بدهی چون هرگز اجازه ندادهاند فراتر از تعاریف سفیدها بروی، چون حتی اجازه ندادهاند نامت را درست هجی کنی. تو، و خیلی از ما، علیه این قصد پیروز شدهایم؛ و طبق قانونی وحشتناک، تناقضی وحشتناک، آن بیگناهانی که باور داشتند به بند کشیدن تو به آنها امنیت میبخشد، حالا دارند درکشان را از واقعیت از دست میدهند. اما این مردان۳ برادران۴ تو هستند؛ برادران۵ گمگشته و جوان تو. و اگر «یکی شدن» معنایی بدهد، این آن معنا است: که ما، با عشق، باید برادرانمان۶ را وا داریم تا خودشان را آن طور که هستند ببینند، تا گریختن از واقعیت را تمام کنند. چون اینجا خانهی تو است، دوست من، از آن محروم نشو؛ مردان۷ بزرگ کارهای بزرگی کردهاند و خواهند کرد، و ما میتوانیم این کشور را کشوری کنیم که باید بشود. سخت خواهد بود، جیمز، اما تو اجدادی سرسخت و زحمتکش داشتهای، کسانی که پنبه میچیدند و روی رودخانهها سد میزدند و راهآهن میساختند و با وجود هولناکترین احتمالها، شأنی غیر قابل بحث و باشکوه پیدا کردند. تو از پشت صف بلندی از شاعران میآیی، بعضی از بهترین شاعرانِ بعد از هومر. یکی از آنها گفته است: آنگاه که فکر کردم گم شدهام، سیاهچالم لرزید و زنجیرهایم فرو ریخت.
میدانی و من نیز میدانم که این کشور دارد صدمین سال آزادی را جشن میگیرد. ما نمیتوانیم آزاد باشیم تا وقتی که آنها آزاد نیستند. خدا تو را حفظ کند، جیمز، و خدانگهدارت.
عمویت،
جیمز
۱ Franklin Frazier
۲ محلهای سیاهپوست نشین در نویورک که در میان بسیاری سفیدپوستان ناامن شناخته میشود.
۳ [و زنان، و افراد با جنسیت غیردوگانه، و سیال، و …]
۴ [و خواهران، و همنوعان، و …]
۵ [و خواهران، و همنوعان، و …]
۶ [و خواهران، و همنوعان، و …]
۷ [و زنان، و افراد با جنسیت غیردوگانه، و سیال، و…]