تاثیر جمعیت کلاس بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان: مرور ادبیات موجود
مقدمه
تحقیقات موجود در زمینهی تاثیر جمعیت کلاس بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان عموما در آمریکا (و بعضا در اروپا) انجام شده و نتایج متفاوتی را گزارش میکنند؛ بعضی از تاثیر مثبت این اقدام میگویند و بعضی دیگر ادعا دارند رابطهی معناداری بین این دو متغیر دیده نمیشود. در مدارسی که در آنها کار کردهام و عموما هم بیش از ۲۵ نفر در یک کلاسشان نداشتند، همیشه موضوع جمعیت کلاس چه از طرف معلمان و چه از طرف اولیا مطرح بوده است. خودم هم به عنوان معلم، بهخصوص در مواقع استیصال از حجم کارها، بارها آرزو کردهام که کاش کلاسمان کمی کمجمعیتتر بود. این انگیزهای شد که مروری بر ادبیات موجود در این موضوع داشته باشم.
در مطالعهای که «مرکز آموزش عمومی1» انجام داده، جمعبندیای از یافتههای نوزده پژوهش در این حوزه ارائه شده است:
- قرار دادن کودکان در کلاسهای کوچکتر در سالهای ابتدایی دبستان (اول تا سوم) میتواند تا حدودی باعث افزایش موفقیت تحصیلی آنها شود، هرچند ارتباط معناداری در کلاسهای سالهای بالاتر دیده نمیشود.
- در تعریف یک کلاس کمجمعیت، تا ۱۸ دانشآموز برای هر معلم عدد مناسبی است.
- برنامهای که [در مورد جمعیت کلاسها] هر سه پایهی ابتدای دبستان را در بر بگیرد، موثرتر از برنامههایی است که یک تا دو پایه را پوشش میدهند.
- تاثیر کلاسهای کمجمعیت بر عملکرد دانشآموزانی که به نوعی در اقلیت هستند، نسبت به دانشآموزان دیگر قابل توجهتر است.
- تجربه و آمادگی معلمان عامل مهمی است در موفقیت یا شکست برنامههای کاهش اندازهی کلاس.
- کاهش جمعیت کلاس بدون استفاده از معلمان ماهر، تقریبا هیچ تاثیر مثبتی ندارد.
- حمایتهایی از قبیل برنامههای توسعه حرفهای معلمان و استفاده از طرح درسهای به روز، تاثیر برنامههای کاهش جمعیت کلاس را بر عملکرد تحصیلی دانشآموزان بیشتر میکند.
فرضیهی اول:
جمعیت کلاس عامل موثری بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان است و کاهش جمعیت کلاسها راهکار مناسبی برای حمایت از پیشرفت آنهاست.
طرفداران برنامههای کاهش جمعیت کلاس که درسالهای پایان قرن ۲۰ و آغاز قرن ۲۱ در اوج بودند، معتقدند بسیاری موانع یادگیری و موفقیت تحصیلی مربوط به جمعیت بالای کلاس است. جنکینز2 (۲۰۱۴) به نقل از اهرنبرگ و همکاران این موانع را اینطور توصیف میکند: «[کلاس پرجمعیت] اول، مقدار زمانی را که دانشآموزان میتوانند فعالانه با هم در ارتباط باشند کم میکند؛ دوم، رفتار مخرب را در کلاس افزایش میدهد؛ سوم، میتواند زمانی را که معلم ممکن است شخصا با هر دانشآموز کار کند کاهش دهد؛ چهارم، میتواند تاثیر منفی روی حجم مباحثی که معلم در کلاس پوشش میدهد داشته باشد؛ پنجم، به کار گیری بعضی روشهای سنجش را (مثلا سوالات باز-پاسخ تشریحی) دشوار میکند؛ ششم، میتواند با حذف بعضی روشهایی که معلم امکان دارد به کار بگیرد یادگیری دانشآموزان را ضعیف کند.»
برنامههای کاهش جمعیت کلاس که مرکز آموزش عمومی آمریکا آنها را موفق توصیف کرده، «سیاسآر3» در کالیفرنیا، «استار4» در تنسی، و «سِیج5» در ویسکانسین بودهاند. برای مثال در طول پروژهی استار که در سالهای ۱۹۸۵ تا ۸۹ انجام گرفت، دانشآموزانی از پیشدبستان تا پایه سوم در کلاسهایی با جمعیتهای متفاوت قرار داده شدند. گفته میشود دانشآموزانی که در کلاسهای کوچکتر (۱۳ تا ۱۷ دانشآموز) بودند، در آزمونهای استاندارد ریاضی و روخوانی حدود ۵ درصد بهتر ظاهر شدند. هرچند به روشهای سنجش موفقیت در این برنامهها ایراداتی وارد است که در بخش بعد به آنها میپردازیم.
باید توجه داشت بسیاری موارد از جمله تعریف کلاس کوچک (کمجمعیت) و بزرگ (پرجمعیت) در این پژوهشها متفاوت بوده است. در سیاسآر کالیفرنیا کلاس ۲۰ نفره کوچک تعریف شده، در استار تنسی این عدد بین ۱۳ تا ۱۷، و در سِیج ویسکانسین این رقم ۱۵ بوده است. تغییر اندازهی کلاس هم در پژوهشهای مختلف تحت ساختارهای متفاوتی برنامهریزی و اجرا شده است. مثلا در پروژهی استار در کلاسهای پرجمعیت ۲۲ تا ۲۶ نفره یک معلم کمکی اضافه شد، در حالی که در سِیج همهی کلاسهای بالای ۱۵ نفر به نحوی یا به کلاسهای کوچکتر در فضاهای کوچکتر با معلم مستقل تقسیم شدند، یا از معلم کمکی بهرهمند شدند و یا با استفاده از دیواری یک فضای مشترک را به دو قسمت با دو معلم تقسیم کردند. همچنین شرایطی که همراه برنامهی کاهش جمعیت کلاس مهیا شده بود متفاوت بود؛ مثلا در سِیج این کار با ایجاد تغییر در طرح درس، توسعه حرفهای معلمان، و تدوین معیارهای پاسخگویی همراه بود، در حالی که در استار هیچ اقدام ضمنیای انجام نشد.
به جز این چند مورد، در بقیه موارد شواهد قانعکنندهای در تایید تاثیر جمعیت کلاس بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان دیده نمیشود. طرفداران برنامههای کاهش جمعیت کلاس معتقدند پروژههایی که در تحلیلشان تاثیر مثبتی بر موفقیت دانشآموزان مشهود نیست، عموما دو ویژگی دارند:
- کلاس کوچک را ۲۰ دانشآموز یا بیشتر تعریف کردهاند.
- تاثیر را درکوتاهمدت (بین یک تا دو سال بعد از شروع طرح) سنجیدهاند. (CFPE, n.d.)
فرضیهی دوم:
جمعیت کلاس تاثیر ناچیز یا برابر صفری بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان دارد و کاهش جمعیت کلاس بیشتر از فایده، هزینه دارد.
بعد از گذشت حدود دو دهه از موج اصلی برنامههای کاهش جمعیت کلاس و با بررسیهایی که روی میزان اثربخشی آنها انجام شده، به نظر میرسد این برنامهها به اندازهی قبل پرطرفدار نیستند. این تردید ابتدا با مشاهدهی نتایج پژوهشهایی مطرح شد که که اتفاقا در مورد برنامههایی بودند که شرط کاهش جمعیت تا حدود ۲۰ نفر در آنها رعایت و اثرسنجی بعد از مدت قابل قبولی انجام شده بود، اما تاثیر مثبتی را روی موفقیت تحصیلی دانشآموزان در نتیجهی کاهش جمعیت کلاس نشان نمیدادند. ویژگی مشترک این پژوهشها مقیاس کوچکتر آنها نسبت به مطالعات قبلی است (منطقه در مقابل ایالت) که بعضی یکدستسازیها را که طی فرآیندهای آماری اتفاق میافتد از بین میبرد و باعث میشود تاثیر این تغییرات در شرایط متفاوت دیده شود.
برای مثال به نقل از مرکز آموزش عمومی، در طرح کاهش جمعیت کلاس شهر سگیناو6 ایالت میشیگان در پایه اول و دوم دبستان نیز به ترتیب کاهش تعداد دانشآموزان هر معلم را به ۱۸ و ۲۱ نفر دنبال کردند. گروه کنترل برای پایه اول بیش از ۱۸ و برای پایه دوم بیش از ۲۸ نفر داشت. کوئرکا و کلاوس7 (۲۰۰۰) هیچ تفاوت قابل توجهی بین این دو گروه ندیدند. همین طرح در سه پایهی اول در ویک کانتی8 کارولینای شمالی نتایج ناسازگاری داشت؛ طبق بررسی اسپیز9 (۲۰۰۳) در پایهی اول و دوم تا حد کمی پیشرفت وجود داشت ولی در پایهی سوم تغییر قابل توجهی دیده نشد.
مطالعاتی که بر بیاهمیت یا بسیار کماهمیت بودن تاثیر جمعیت کلاس بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان تاکید دارند نشان میدهند در تحلیلهای مثبت از چنین برنامههایی عموما برنامههای موازی، پیشینهی امکانات آموزشی دانشآموزان، و نحوهی عملکرد معلمان در نظر گرفته نمیشود. ارزیابی دیگری از پروژهی سیاسآر که پیشتر موفق توصیف شده بود، نتایج آن را غیرقانعکننده توصیف میکند (Bohrnstedt & Stecher, 2002) و نشان میدهد چگونه نمرههای بالاتر میتواند در نتیجهی طرحهای موازی اتفاق افتاده باشد.
مطالعهای که هاکسبی10 (۲۰۰۰) در ۶۴۹ مدرسهی ابتدایی انجام داده نشان میدهد رابطهی معناداری بین جمعیت کلاس و موفقیت دانشآموزان وجود ندارد. او معتقد است در مطالعاتی که این تاثیر را مثبت ارزیابی میکنند تاثیر وضعیت اجتماعی اقتصادی خانوادهها و در نتیجه مدرسهای که انتخاب میکنند و همچنین تاثیر معلمانی که در این مدارس تدریس میکنند سنجیده نشده است. جپسن11 (۲۰۱۵) نیز معتقد است در بسیاری مطالعات در نظر گرفته نشده که کلاسهایی با جمعیت کمتر عموما در مناطق مرفهتر با امکانات آموزشی بیشتر واقع شدهاند و آموزشهای پیش از دبستان این دانشآموزان و امکانات بیشتر مدرسه میتواند عامل اصلی موثر بر «موفقیت» دانشآموزان بوده باشد.
پژوهش جانسن12 که در سطح کشوری در ایالات متحده در سال ۲۰۰۰ انجام شده نیز نشان از تاثیر تقریبا برابر صفر کاهش جمعیت کلاس در موفقیت دانشآموزان در آزمونهای کشوری دارد. در این مطالعه کلاس کوچک با ۲۰ دانشآموز و کمتر تعریف شده و کلاس بزرگ بالای ۳۱ نفر. جانسن معتقد است بیش از جمعیت کلاس، عوامل مربوط به نحوهی تدریس معلم است که بر عملکرد دانشآموزان تاثیر دارد. پژوهش جپسن در سال ۲۰۱۵ نیز این نتیجه را تایید میکند. اهرنبرگ و همکاران (۲۰۰۱) نیز معتقدند تاثیر برنامههای کاهش جمعیت کلاس بسیار کمتر از انتظار است. آنها توضیح میدهند چگونه بدون برنامههای تکمیلی برای طرحهای کاهش جمعیت کلاس، معلمان همان روشهای تدریس را دنبال میکنند حتی اگر کلاسشان کوچکتر شده باشد.
در پژوهش دیگری توسط کنستانتوپلوس13 (2008)، میزان تاثیر کاهش جمعیت کلاس بر کمرنگ کردن شکاف عملکردی بین دانشآموزان ضعیف و قوی بررسی شد. در این مطالعه یازده هزار دانشآموز طی چهار سال از پیشدبستان تا کلاس سوم مورد مطالعه قرار گرفتند تا تاثیر جمعیت کلاس را در وضعیت ریاضی و روخوانی آنها بررسی شود. نتایج نشان میدهد کاهش جمعیت کلاس برای دانشآموزان قوی مفیدتر است و به این ترتیب حتی باعث عمیق شدن این شکاف میگردد..
جپسن (۲۰۱۵) نیز تاثیر جمعیت کلاس را بسیار ناچیز میداند و معتقد است برنامههای آموزشی پیش از دبستان و بهبود عملکرد معلم راهکارهای موثرتری برای افزایش موفقیت تحصیلی دانشآموزان هستند. او توضیح میدهد که بیشتر تحقیقات قبلی در این زمینه در امریکا و اروپا و متمرکز بر سالهای اول ابتدایی بودهاند. بعضی از این تحقیفات به تاثیر جمعیت کلاس بر عملکرد دانشآموزان اشاره میکنند ولی همچنان نمیتوان گفت در همه مقاطع و همه جای دنیا رابطه معناداری بین این دو عامل وجود دارد. او تاکید میکند که تغییر جمعیت کلاس تنها یکی از راهکارهای احتمالی است، و در مقایسه با راهکارهای موثرتر دیگر، راهکار هزینهبری هم هست.
جمعبندی
هرچند تحقیقات اخیر به طور کلی ارتباط قابل توجهی را بین جمعیت کلاس و موفقیت دانشآموزان نشان نمیدهد، باید در نظر داشته باشیم که حدی از تاثیر برای پایههای آغازین دورهی ابتدایی به خصوص وقتی که با برنامههایی برای حمایت از تغییر در نحوهی تدریس معلم همراه باشد، دیده میشود. از طرف دیگر باید به خاطر داشت که حداکثر مطلوب در چنین پژوهشهایی ۱۸ تا ۲۰ نفر در هر کلاس تعیین شده و کاهش جمعیت کلاس به مقداری بیش از این به نظر اثربخش نمیرسد. طرحهای کاهش جمعیت کلاس همیشه با افزایش تعداد معلمان همراه خواهند بود، در حالی که بسیاری (مثلا West & Woessmann، 2003) معتقدند بهتر است معلمهایی کمتر اما توانمندتر داشته باشیم تا معلمانی بیشتر ولی نه چندان توانمند. بسیاری پژوهشهای مرور شده در این گزارش بر اهمیت نحوهی تدریس معلم فارغ از جمعیت کلاس تاکید کردهاند.
موضوع قابل توجه دیگر تاثیر روانی جمعیت کلاس بر عملکرد معلم است. از معلمان شنیده میشود که ۳۰ دانشآموز در یک کلاس قابل قبول ولی ۳۱ نفر بیشتر از حد تحملشان است. پژوهشی در اصفهان (معینپور، اصفهانی و ساعدی، ۱۳۹۱) نشان میدهد هرچند ویژگیهای فیزیکی کلاس به طور مستقیم بر موفقیت تحصیلی دانشآموزان تاثیر ندارند، اما این متغیرها بر نگرش معلم تاثیرگذارند و نگرش معلم عملکرد دانشآموزان را تحت تاثیر قرار میدهد. البته در این پژوهش جمعیت کلاس به عنوان یکی از این متغیرهای فیزیکی بررسی نشده است.
کاهش جمعیت کلاس برنامهای هزینهبر است و بسیاری محققان از جمله Chingos (۲۰۱۳) معتقدند هزینههای آن از مزایایش بیشتر است، با این حال این ایده همچنان طرفدارهای خودش را دارد. به نظر میرسد بیشتر برنامههای کاهش جمعیت کلاس که در آمریکا اجرا شدهاند به خاطر اینکه تغییری عینی و ساختاری ایجاد کردهاند پرطرفدار بودهاند؛ تغییری که به راحتی برای همه در سطوح مختلف از سیاستگذاران گرفته تا خانوادههای دانشآموزان، قابل دیدن است و به این ترتیب هزینهی زیادی که برای طرح میشود در ذهن قابل توجیه خواهد بود. این در حالی است که برنامههای بهبود عملکرد معلمان نمود عینی به این شکل ندارند و قانع کردن مخاطبان عام به اینکه تغییری مثبت صورت گرفته سختتر خواهد بود، به این ترتیب تمایل به ایجاد تغییرات قابل مشاهده تا مدتها حفظ میگردد.
برای مشاهدهی منابع و پانویسها صفحهی بعد را ببینید.