The inferno of the living is not something that will be; if there is one, it is what is already here, the inferno where we live every day, that we form by being together. There are two ways to escape suffering it. The first is easy for many: accept the inferno and become such a part of it that you can no longer see it. The second is risky and demands constant vigilance and apprehension: seek and learn to recognize who and what, in the midst of inferno, are not inferno, then make them endure, give them space.
ITALO CALVINO, INVISIBLE CITIES
روزگار، روزگاری دوزخی است. وضعیت آموزش و پرورش هم جدای از این روزگار نیست. میتوان انکارش کرد و میتوان جزوی از آن شد. اما «راه دوم این است که در میان دوزخ دنبال آن کس یا آن چیز که دوزخی نیست بگردی، یاد بگیری پیدایش کنی، و بعد کمک کنی برایش جا باز شود و ادامه دهد.» در چنین روزگاری، من آن راه دوم را انتخاب کردهام.
برای من روشن است که وضعیت فعلی، در جامعه و در آموزش و پرورش به عنوان بخشی از جامعه، نباید این گونه بماند. اما دوزخ را نمیتوان یکباره و به کل از میان برداشت و برای تغییر هر چیز، اول باید آن را همان گونه که واقعا هست ببینیم. دوزخ را نباید انکار کرد. نام این صفحات را onrefni گذاشتم که همزمان همیشه یادم باشد آنچه جلوی چشمم هست چیست و آنچه میخواهم چه است. پس در میان دوزخ دنبال آن چیزها و آن کسانی که دوزخی نیستند میگردم، تلاش میکنم یاد بگیرم پیدایشان کنم، و به هر آن شکلی که بتوانم کمک میکنم برایشان جا باز شود و ادامه دهند.
خواندن روایتهایی از اقدامات موثر و موفقیتها الهامبخش و امیدوارکننده است اما چیزی که در کنار این چیزها جایش برای من خالی است، خواندن از لحظات مستاصلکننده، ناتوانیها، و اشتباههاست. در چنین لحظاتی مهم است که معلم احساس تنهایی نکند و بداند معلمان پرتلاش و پرامید دیگری هم پیش از او چنین لحظاتی را تجربه کردهاند. من در این صفحات، از چنین لحظاتی نیز خواهم نوشت.